کلمه پراکنده به مفهوم پخششده، متفرق یا پاشیده به کار میرود. این واژه میتواند به وضعیتهای مختلفی اشاره کند، چه فیزیکی و چه معنوی. به عنوان مثال، ذرات یک ماده ممکن است به صورت پراکنده در فضا وجود داشته باشند یا اینکه افکار و ایدهها نیز میتوانند به طور غیرمتمرکز و پراکنده در ذهن انسان شکل بگیرند. این مفهوم نشاندهنده وجود تنوع و عدم تمرکز در هر دو حوزه است. در دنیای امروز، این پراکندگی میتواند به چالشهایی در سازماندهی افکار و ایدهها منجر شود، در حالی که در طبیعت، پراکندگی ذرات میتواند به شکلگیری ساختارهای پیچیده و زیبا منجر گردد. بنابراین، درک این مفهوم و تأثیرات آن در زندگی روزمره و در علم، اهمیت ویژهای دارد.
پراکنده
لغت نامه دهخدا
بخوانم سپاه پراکنده را
برافشانم این گنج آکنده را.فردوسی.میان سپه اندرآمد چو گرگ
پراکنده گشتند خرد و بزرگ.فردوسی.پراکنده زو مردم و چارپای
چه دادی که آمد کنون باز جای.فردوسی.سران را همه خواند و گفتار دید
سپاه پراکنده باز آورید.فردوسی.هیون خواست از هر سوی ده هزار
پراکنده در دشت و در کوهسار.فردوسی.پراکنده گردیم گرد جهان
زبان برگشائیم پیش مهان.فردوسی.همه برکشیدند گرز گران
پراکنده در شهر مازندران.فردوسی.پراکنده در پادشاهی سوار
همانا که هستش هزاران هزار.فردوسی.پراکنده نزدیک شاه آمدند
کمربسته و با کلاه آمدند.فردوسی.پراکنده در پیش او آمدند
پرآواز و با جست وجو آمدند.فردوسی.چو آگاه شد زان سخن یزدگرد
سپاه پراکنده را کرد گرد.فردوسی.چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپاه پراکنده را کرد گرد.فردوسی.چنین دادپاسخ که دانش بس است
ولیکن پراکنده با هر کس است.فردوسی.پراکنده گشتند گردان شاه
همان شادمان پهلوان سپاه.فردوسی.چنین تا برآمد بر این چند گاه
از ایران پراکنده شد آن سپاه.فردوسی.بهر سو که اکنون سپاه من است
وگر پادشاهی و راه من است
شما کس فرستید و آگه کنید
طلایه پراکنده بر ره کنید.فردوسی.چو آگاه شد لشکر از مرگ شاه
پراکنده گشتند از آن رزمگاه.فردوسی.
فرهنگ عمید
۲. پریشان، منتشر، پاشیده شده.
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
ویکی واژه
sfollato
جمله سازی با پراکنده
مجمع دلهای پراکنده چیست چین سر زلف چلیپای تو
چو افتی میان دو بدخواه خام پراکندهشان کن لگام از لگام
فارغ شدم از فکر پراکنده فروغی تا رنگ ز آیینهٔ دل پاک زدودم