پاینده به معنای استمرار و ثبات است. این واژه به مفاهیم مختلفی همچون قوام و دوام اشاره دارد. پاینده به عنوان یک صفت، نشاندهنده ویژگیهایی چون جاودانگی و ماندگاری است. واژههایی نظیر دائم، محکم، و استوار نیز در این زمینه کاربرد دارند. زمانی که از پایندگی سخن میگوییم، به آنچه که بدون تغییر و ناپایدار باقی میماند، اشاره داریم. این مفهوم در زندگی ما نیز به چشم میخورد؛ از روابط انسانی گرفته تا اصول اخلاقی و ارزشها. پایندگی به ما یادآوری میکند که برخی چیزها، نظیر عشق و دوستی، میتوانند برای همیشه در قلب ما باقی بمانند و این نشاندهنده عمق و اهمیت آنهاست. در نتیجه، پاینده بودن به معنای فراتر رفتن از زمان و تغییرات است و به ما کمک میکند تا درک بهتری از ماندگاری و ارزشهای واقعی زندگی پیدا کنیم.
پاینده
لغت نامه دهخدا
تن و جان من پیش تو بنده باد
همیشه روان تو پاینده باد.فردوسی.چنین گفت پس شاه [ پرویز ] را خانگی که چون تو که باشد بفرزانگی
ز خورشید بر چرخ تابنده تر
ز جان سخنگوی پاینده تر.فردوسی.چنین گفت [ دبیر ] کاین نامه سوی مهست
سرافراز پرویز یزدان پرست.
ز قیصر پدر مادر شیر [ شیروی پسر پرویز ] نام
که پاینده بادا بر او نام و کام.فردوسی.سر پاسخ نامه بود از نخست
که پاینده باد آنکه نیکی بجست.فردوسی.کرا برکشیدی تو افکنده نیست
جز از تو جهاندار و پاینده نیست.فردوسی.نعمتش پیوسته و عمرش دراز
دولتش پاینده و بختش جوان.فرخی.پاینده همی بادا هرچ آن تو نهادی.منوچهری.همیشه پیدا و پاینده باد. ( تاریخ بیهقی ). همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد. ( تاریخ بیهقی ). همیشه این دولت بزرگ پاینده باد و هر روزی فزونتر. ( تاریخ بیهقی ).چون در اول تاریخ فصلی دراز بیاوردم در مدح غزنین این حضرت بزرگوار که پاینده باد و مردم آن. ( تاریخ بیهقی ).
ز بهتر سخن نیست پاینده تر
وز او خوشتر و دل فزاینده تر
همی همچو جان زان نگردد کهن
که فرزند جانست شیرین سخن.اسدی.پاینده کجا گردد چیزی که بساید
این حکم شناسید شما گر عقلااید.ناصرخسرو.از حادثه زمان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس.خیام.هر کجا صدق دین و دل زنده است
هر کجا عدل ملک پاینده است.سنائی.و دوام فواید آن هرچه پاینده تر دست دهد. ( کلیله و دمنه بهرامشاهی ). دو چیز بر یک حال پاینده نماند یکی دولت در طالع دوم جان در تن. ( مرزبان نامه ).
زآنکه عشق مردگان پاینده نیست
چونکه مرده سوی ما آینده نیست
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازه تر.مولوی.اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده.( گلستان ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بادوام.
۳. کسی که چیزی را بپاید و مراقب آن باشد.
۴. [قدیمی] برقرار.
۵. [قدیمی] جاوید، ابدی، باقی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- همیشه جاوید جاودان پایا پایدار استوار محکم دایم قایم باقی مدام. ۲- پایداری کننده. ۳- آنکه چیز یرا در نظر دارد و چشم از آن برندارد مراقب. یا مرحمت پاینده.( تعارف ) لطف و محبت شما پایدار باد.
دانشنامه عمومی
سنگ قبرهای قدیمی در دو گورستان قدیمی در غرب و شرق روستا، حکایت از آن دارد که این روستا دست کم از چهارصد سال پیش مسکونی بوده است.
این روستا در دهستان سردرودسفلی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن۳۲۰ نفر ( ۱۱۱خانوار ) بوده است.
ویکی واژه
جمله سازی با پاینده
نخل طراز ظفر عقده گشای امید اوست که پاینده باد عمر به دوران او
چو پاینده نبود به کس هیچ چیز ز هر چیز اولی و انسب گریز
میدان علم چون تو نبیند دگر سوار پاینده باد عرصه او بر سوار خویش