وردست

ویکی واژه

(عا.)
کمک، دستیار.

جمله سازی با وردست

همچو من طغرل کسی در عشرت‌آباد جهان بکر معنی را نیاوردست در عقد سخن!
آن ترک نیمه مست چه خوردست گوییا کز باده هر دو نرگس او مست و سر خوشست
غبار جبهه‌سایی نیست رخسار نیازم را باین لب تشنگی‌ها نازپروردست شمشادم
سپهر از بن دندان بجای آوردست اشارتی که ترا از سر قلم بودست
روز هجرانت مرا از پا درآوردست زود حسبة لله شبی کن دستگیریم از وصال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصکش بیناموس
کصکش بیناموس
قدرت
قدرت
ملکا
ملکا
جنده
جنده