لغت نامه دهخدا
هرجائی. [ هََ ] ( ص نسبی ) هرجایی. رجوع به هرجایی شود.
هرجائی. [ هََ ] ( ص نسبی ) هرجایی. رجوع به هرجایی شود.
هرجایی
💡 ای مکر در آموخته هرجائی را یک مکر برای من درانگیز و بیا
💡 تو هرجائی که یابی احتیاجی یقین باید که میخواهد خراجی
💡 بهرجائی که خواهی خیمه گستر طناب از دیگران جستن حرام است
💡 نکنم اگر چاره دلِ هرجائی را نتوانم تن ندهم رسوائی را
💡 در این پرگار گردانم چو پرگار طلبکارم بهرجائی رخ یار
💡 عشق هرجائی که انجام افکند ننگ آرد جملگی نام افکند