هایم

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع. هائم ] (ص فا. )شیفته، پریشان - حال، سرگشته.

فرهنگ عمید

سرگردان، سرگشته، متحیر.

فرهنگ فارسی

سرگردان، سرگشته، متحیر، هیام جمع

ویکی واژه

هائم
شیفته، پریشان - حال، سرگشته.

جمله سازی با هایم

الیزابت والدهایم در ۲۸ فوریه ۲۰۱۷، در سن ۹۴ سالگی در وین درگذشت.
ای ماهتاب شبان تاری، از زمان دوری دمی خیالت رهایم نکرده و بغمانم فزوده است.
شهرهای سیگتزنتمیکلوش و اشتاینهایم، وستفالن خواهرخوانده‌های اسپچیا هستند.
تا نیابد راه بیرون شد، ز جسمم درد او عقده هایم کرده چون نی کوچه بند استخوان
به اصطبل طبیعت چون بهایم چند کوبم سُم چنان زخم زبانها دیده‌ام از الفت مردم
چسبیده آن چنان مژه هایم به هم که نیست امکان باز کردن آن هم به هیچ باب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال تاروت فال تاروت استخاره کن استخاره کن