نعیق

لغت نامه دهخدا

نعیق. [ ن َ ] ( ع اِ ) بانگ زاغ. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). آواز کلاغ بی آنکه گردن بکشد، خلاف نعیب. بانگ کلاغ. غارغار کلاغ. نغیق. ( یادداشت مؤلف ):
نعیق تو بسیار ما را عشیقی
نباید به یک دوست چندین نعیقا.منوچهری.گفتی نعیق غراب البین در پرده الحان اوست.( گلستان سعدی ). || صیحه. بانگ. || بانگ شبان به گوسفندان. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) بانگ کردن شبان گوسپندان خود را و زجر نمودن. ( آنندراج ). بانگ بر گوسفندان زدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بانگ شبان به گوسفندان زدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). نعق. نعاق. نعقان. ( متن اللغة ). رجوع به نعق شود. || بانگ کردن کلاغ. ( تاج المصادر بیهقی ). نعاق. ( از متن اللغة ). رجوع به نعق و نعاق شود.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع. ] (مص ل. ) بانگ کردن کلاغ.

فرهنگ عمید

۱. بانگ کردن کلاغ.
۲. بانگ زدن شبان به گوسفندان.
۳. (اسم ) صدای کلاغ.

فرهنگ فارسی

بانگ کردن کلاغ، بانگ زدن شبان بگوسفندان
۱ - ( مصدر ) بانگ کردن کلاغ. ۲ - ( اسم ) بانگ کلاغ: نعیق تو ( غراب ) بسیار و ما را عشیقی نباید بیک دوست چندین نعیقا. ( منوچهری.د.چا.۳ ) ۵:۲ - ( مصدر ) بانگ زدن چوپان بگوسفندان.

ویکی واژه

بانگ کردن کلاغ.

جمله سازی با نعیق

چون نعیق زاغ شد همچون نوای عندلیب زاغ را زیبد برفتن کشتی کبک دری
نعیق تو بسیار و ما را عشیقی نباید به یک دوست چندین نعیقا
غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا ازعشیقا