نخجیر

نخجیر

نخجیر به معنای شکار و صید است و به طور خاص به حیواناتی اشاره دارد که شکار می شوند، مانند آهو، بز کوهی و حیوانات وحشی دیگر. همچنین به مکانی اشاره دارد مثل کوهستان ها، دشت ها و نخجیرگاه گفته می شود. همچنین نخجیر بیشتر به صحنه های شکار و شکارگاه گفته می شود و معمولا فضایی از طبیعت و حیات وحش را تداعی می کند.

  • گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را
  • تا نگویی شه در این نهضت شکار اصلا نکرد کرد نخجیری کزو تا حشر ماند داستان

لغت نامه دهخدا

نخجیر. [ ن َ ] ( اِ ) شکار. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صید. ( ناظم الاطباء ). نخچیر. برای مطالعه معانی و شواهد رجوع به نخچیر شود.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع. نخچیر ] (اِ. ) ۱ - شکار، صید. ۲ - بز کوهی.

فرهنگ عمید

۱. حیوانی که او را شکار کنند، شکار: ز بار گران خوشه خم گشته بود / تک وتاب نخجیر کم گشته بود (نظامی۵: ۹۱۶ ).
۲. بز کوهی.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] شکار کردن.

فرهنگ فارسی

شکار، حیوانی که اوراشکارکنند، به معنی بزکوهی
۱ - ( اسم ) شکارصید: تاعرب صورت نبند دگه به پیکارایشان میرویم بل برسبیل نخچیر برخواهم نشست.۲ - هرحیوانی که شکارشود جانورشکاری مرااسیرگرفته بتی گرفته اسیر شگفت نیست که نخچیرجوی شدنخچیر. ( منطقی ترجمان البلاغه ص ۳ ) ۵۵ - بزکوهی: ( شمس دلالت داردبر ) گوسفند ونخچیروگوزن واسب تازی.

ویکی واژه

شکار، صید. شکار کردن. بدان جای نخچیر گوران بود.....به قنٌوج در عود سوزان بود. (شاهنامه)
بزکوهی.

جملاتی از کلمه نخجیر

تو بنخجیر شتابان و قضا از پی خصم تو در میدان است
هر چه هست از الفت صحرای امکان جسته است بیدل اینجا گردی از نخجیر نتوان یافتن
جولان زده آهویی به نخجیر بر گردن شیر بسته زنجیر
در تعجب که این چه نخجیر است و ایدر آوردنم چه تدبیر است‌!
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم