نخ تاب

لغت نامه دهخدا

نخ تاب. [ ن َ] ( نف مرکب ) نخ تابنده. که نخ تابد. نخ ریس. نخ باف.

فرهنگ معین

(نَ ) (ص فا. ) نخ ریس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه نخ تابدنخ ریس.

ویکی واژه

نخ ریس.

جمله سازی با نخ تاب

باز می دوزمش از سوزن صبر و نخ تاب، تیر مژگانت اگر پرد در راز آمد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال چای فال چای فال احساس فال احساس فال عشق فال عشق