ناقض
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] شکنندۀ عهد وپیمان.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - شکننده:[ آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم ] ۲ - آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن.
جمله سازی با ناقض
گوییم: شما را از ظهور فعلی ناقض عادت بر دست ولی صادق در زمان تکلیف چه صورت میبندد از فساد؟
زهی سر حزم تو پیرامن دین شده ناقض صیت سد سکندر
در اداره گر بری زر، خشت خشت بهتر است از این تناقضهای زشت
سعیکم شتی تناقض اندرید روز میدوزید شب بر میدرید