ناقابل

لغت نامه دهخدا

ناقابل. [ ب ِ ] ( ص مرکب ) آنکه قابلیت و لیاقت ندارد. ( ناظم الاطباء ):
ولی چون التفات مقبلانست
چه غم آن را که از ناقابلانست.وصال.|| که استعداد پذیرفتن ندارد. ( یادداشت مؤلف ). که قابل و پذیرا نیست. || مزجاة. اندک. حقیر. اندک بها. کم ارزش. بی ارزش. غیرقابل توجه: هدیه ناقابل. || بی عقل و بی کفایت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بِ ) [ فا - ع. ] (ص. ) ۱ - اندک، حقیر. ۲ - آن که قابلیت و استعداد ندارد.

فرهنگ عمید

۱. اندک، حقیر.
۲. آنکه لیاقت ندارد.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - آنکه قابلیت و استعداد ندارد: ولی چون التفات مقبلانست چه غم آنرا که از ناقابلانست. ( وصال.لغ. ) ۲ - آنکه قبول نکند آنکه پذیرانیست.۳ - اندک حقیرغیرقابل توجه:[ وجه ناقابل ].

ویکی واژه

اندک، حقیر.
آن که قابلیت و استعداد ندارد.

جمله سازی با ناقابل

ناقابل است آن که بنامد به کوی تو آن کس که در گذار تو افتاد قابل است
سرفکندیم به پای تو و داریم امید که قبول افتدت این تحفه ناقابل ما
از کسب هنر خوشدلی از دستم رفت سرمایه ناقابلی از دستم رفت
ولی چون التفات مقبلان است چه غم آنرا که از ناقابلان است
جان ناقابل قربان تو نیست ورنه دل بستگیم هیچ به جان جان تو نیست
بپا زنجیر شد یک سوزن بی رشته عیسی را بلایی بدتر از همراه ناقابل نمی باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای فال جذب فال جذب