مویین
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منسوب به مو. ۲ - آنچه از موی بافته و ساخته شده مویینه.
جمله سازی با مویین
به گرما گر شود مویینه مویی درنمیگنجد برون از جامه کتان مرا در بر نمیگنجد
«بهار» پردهٔ مویین حجاب عفت نیست «هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست»
زمخت سیرت و زنجیرخای و ناهنجار وقیحصورت و مویینلباس و رویینتن
آفتابست یکی وان دگری مویینه برخ و زلف بتان میل دل من زینجاست
زان زنخدانم بر موی چنین لرزانست کاندرین موسم مویینه اعزّا الاشیاست
بر چینیات مناز که خاقان به آن غرور چندی به سر نیامده مویینهباف شد