کلمه موفق به معنای هدایت شده، توفیق یافته و کامروا است. این واژه به افرادی اطلاق میشود که در دستیابی به اهداف یا مقاصد خود برنده بودهاند و به نوعی پیروزی یا کامیابی را تجربه کردهاند. به عبارت دیگر، فرد موفق کسی است که در یک امر خاص توفیق یافته و به مقصود خود رسیده است. این واژه میتواند در زمینههای مختلفی مانند تحصیل، کار، ورزش و زندگی شخصی به کار رود و نشاندهنده دستیابی به موفقیت و کامیابی در آن زمینه باشد. به طور کلی، موفق به حالتی اشاره دارد که در آن فرد یا گروهی به دلیل تلاش و کوشش خود توانستهاند به نتیجهای مثبت و رضایتبخش دست یابند.

موفق
لغت نامه دهخدا
موفق. [ م ُ وَف ْ ف َ ] ( ع ص ) توفیق یافته. ( ناظم الاطباء ). || کسی که پس از گمراهی به راه راست هدایت شده باشد. ( از تعریفات جرجانی ). رشید. هدایت شده. ( یادداشت مؤلف ). || دارای توفیق و آنکه هر کاری برای وی موافقت می کند و به آسانی دست می دهد و بختیار و سعادتمند و فرخنده. ( ناظم الاطباء ). کامکار. کامروا. کامگار. کامیاب. کامران. توفیق یافته. دست یافته. نایل. ( یادداشت مؤلف ):
به علم و عدل و به آزادگی و نیکخوی
مؤید است و موفق، مقدم است و امام.فرخی.ایا موفق بر خسروی که دیر زیی
به شکر نعمت زاید ز خدمت بسیار.ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).فرق میان پادشاهان مؤید موفق و میان خارجی آن است که پادشاهان چون دادگر... باشند طاعت باید داشت... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93 ).
جهان را چو فریدون گرفت و قسمت کرد
که شاه بد چو فریدون موفق اندر کار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ دانشگاه مشهد ص 368 ).
زهی موفق و منصور شاه بی همتا
زهی مظفر و مشهور خسرو والا.مسعودسعد.
موفق. [ م ُ وَف ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن علی هروی، مکنی به ابومنصور که در نیمه آخر سده چهارم و نیمه اول سده پنجم می زیسته است. او راست: کتاب معروف «الابنیة عن حقایق الادویة».
موفق. [ م ُ وَف ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن ابواسماعیل مشهور به اخطب خوارزم یا خطیب خوارزمی و مکنی به ابوالمؤید و رجوع به ابوالمؤید موفق... شود.
موفق. [ م ُ وَف ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن محمدبن حسن خاصی خوارزمی، مکنی به ابوالمؤیدو ملقب به صدرالدین، عالم اصول و فقه و خلافیات و عارف به ادب و حسن انشاء. نسبت وی به خاص از دیه های خوارزم و تولد او به جرجانیه خوارزم به سال 579 و مرگ او به مصر در سال 634 هَ. ق. بود. از او آثاری بازمانده است که از آن جمله است: 1 - الفصول فی علم الاصول. 2 - شرح «الکلم النوابغ» زمخشری. ( از اعلام زرکلی ). و رجوع به ماده ابوالمؤید موفق بن احمد... شود.
فرهنگ معین
(مُ وَ فِّ ) [ ع. ] (اِ فا. ) ۱ - مدد کننده. ۲ - به مقصود رساننده. ۳ - خدای تعالی.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
توفیق یافته، کامروا، بهره مند
( اسم ) ۱ - مدد کننده. ۲ - بمقصود رساننده. ۳ - خدای تعالی.
ادریس الموفق ٠
فرهنگ اسم ها
معنی: هدایت شده، توفیق یافته، کامروا، توفیق یافته در امری یا به مقصود رسیده، پیروز، توأم با موفقیت
فرهنگستان زبان و ادب
ویکی واژه
مدد کننده.
به مقصود رساننده.
خدای تعالی.
جمله سازی با موفق
شب علی موفق آن شه دین رفت در خواب سوی خلد برین
لشکرش زان ز کسر پشت نداد شد موفق به فتح جمله بلاد
بر همه عالم موفق است بتیمار شفقت او پرورنده همه عالم
حفظِ قرآن را بر دفعِ اَجانِب تازند یا موفق شده یا جانِ گرامی بازند
شکر خدای کن که موفق شدی به خیر ز انعام و فضل او، نه معطّل گذاشتت