منها

منها، یکی از حروف جر است که از زبان عربی به زبان فارسی وارد شده و به معنای از آن به کار می‌رود. این واژه معمولاً در محاسبات و تفریق مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، هنگامی که ما بخواهیم از یک موضوع یا عدد، تفریق کنیم، از این واژه برای بیان موضوعی که از آن کاسته شده، استفاده می‌کنیم. در واقع، منها به ما این امکان را می‌دهد که به روشنی نشان دهیم چه چیزی از یک مجموعه جدا شده است و رابطه بین اجزا را به خوبی مشخص کند. به همین دلیل، در متون ریاضی و علمی، کاربرد آن بسیار رایج است و به تفهیم بهتر مفاهیم کمک می‌کند.

لغت نامه دهخدا

منها. [ م ِ ] ( ع حرف جر + ضمیر ) مأخوذ از تازی، به معنی از آن، که در تفریق حساب استعمال می کنند. یعنی موضوع شده از آن و تفریق شده از آن. ( ناظم الاطباء ).
- منها ساختن؛ منها کردن. مفروق را از مفروق منه بیرون کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ترکیب بعد شود.
- منها کردن؛ افکندن. انداختن. کم کردن. استثناء کردن. وضع کردن. موضوع کردن. تفریق کردن. عددی را از عددی باقی فاضل کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع. ] ۱ - (حر اض.+ ضم ) از آن (مونث یا جمع ). ۲ - (اِ. ) تفریق، کاهش (ریاضی ).

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) تفریق.
۲. (ریاضی ) علامت تفریق.
۳. (حرف اضافه + ضمیر ) [قدیمی] از او، از آن.

فرهنگ فارسی

ازاو، از آن، ا آن کسرشده، ودراصطلاح حساب: تفریق عددی ازعدددیگر، تفریق شده از آن
۱- از آن ( مونث یا جمع ) ۲- ( اسم ) تفریق کاهش یا منها ی. تفریق از یا منها کردن. تفریق کردن کاستن
گوشت نیم پخته لحم منها گوشت نیمه پخته.

ویکی واژه

(ریاضیات): تفریق، کاهش.
به چم از آن، که در تفریق حساب بهره می‌برند. یعنی موضوع شده از آن و تفریق شده از آن.

جملاتی از کلمه منها

خط مژه اش ز جمع دل ها آرام قرار کرده منها
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت فال ورق فال ورق