کلمه مفت در زبان فارسی به دو معنی اصلی اشاره دارد: یکی به معنای رایگان و دیگری به معنای بیارزش یا بیفایده. در معنای اول، این واژه به چیزهایی اطلاق میشود که بدون نیاز به پرداخت پول یا هزینهای به دست میآیند. برای مثال، وقتی از خدماتی رایگان صحبت میکنیم، میتوانیم بگوییم که این خدمات مفت هستند و نیاز به پرداخت ندارند. اما در معنای دوم، این واژه به اشیاء یا کارهایی اشاره دارد که ارزش چندانی ندارند یا به نوعی بیفایده به نظر میرسند. در این حالت، ممکن است چیزی که مفت توصیف میشود، کمارزش باشد و نتواند نیازهای ما را برطرف کند. بنابراین، برای درک درست این مفهوم، باید به بافت و سیاق جمله یا عبارتی که این کلمه در آن به کار رفته توجه کنیم. این توجه به سیاق، ما را در تشخیص معنای دقیق این واژه یاری میکند و به ما کمک میکند تا بهتر بفهمیم که آیا در اینجا به رایگان بودن چیزی اشاره شده یا به عدم ارزش آن.
مفت
لغت نامه دهخدا
به دو کونش خریده ام، نتوان
دامن او ز دست دادن مفت.جامی.من که نگفتم تو بده بوسه مفت
طاق بده بوسه و برگیر جفت.ایرج میرزا.- به مفت نیرزیدن؛ رایگان گران بودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ناچیز و بی ارز بودن، نظیر: به لعنت خدا نیرزیدن. به نانی نیرزیدن. ( از امثال و حکم ج 1 ص 464 ).
- مال مفت؛ مال رایگان. مالی که بی پرداخت بها به دست آید:
به مال مفت رسیدی هلاک کن خود را
که گاهگاه چنین اتفاق می افتد.؟ ( از امثال و حکم ج 1 ص 462 ).در جهان هر کس که دارد مال مفت
می تواند حرفهای خوب گفت.؟ ( از فرهنگ نظام ).- مفت از دست دادن چیزی را یا به مفت از دست دادن؛ به سهولت وسادگی از دست دادن آن را. بیهوده از دست دادن. مفت باختن:
شاد است بخت بد که به مفتم ز دست داد
گویی مرا فروخته یوسف خریده است.کلیم ( از آنندراج ).- مفت باختن. رجوع به ترکیب قبل شود.
- مفت پانصد. رجوع به ترکیب مفت کالذی شود.
- مفت چنگ؛ ارزانی کسی بودن. بی خرج و رنج چیزی را به دست آوردن. به نفع کسی بودن: اگر رفیق تو آدم ثروتمندی است مفت چنگ تو... ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
- مفت خود شمردن؛ مفت خود دانستن. مغتنم شمردن. غنیمت دانستن. گفتن که چه بهتر از این. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ).
- مفت خوردن؛ اکل چیزی یا مالی بی ادای قیمت یا در ازای کاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بدون سعی و عمل از مال و نعمتی بهره مند شدن:
به جامع رو و دست مفتی بگیر
که ای مفتی از مفت خوردن نفیر.
( دستورنامه نزاری قهستانی چ روسیه ص 70،یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
و رجوع به مفتخوار و مفتخور شود.
- مفت زدن؛ به معنی سود کردن و منتفع شدن بی رنج ومحنت. ( آنندراج ):
گوی شهرت می توان بردن که میدان بی طرف
مفت زد مجنون که پیش از ما به این صحرا رسید.صائب ( از آنندراج ).عشق غارت کرده هر جا دین و ایمانی که دید
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - رایگان مجانی. ۲ - آنچه که بی زحمت و کوشش بدست آید: [ در جهان هرکس که دارد مال مفت میتواند حرفهای خوب گفت. ] ( فرنظا. ) یا حرف مفت. ۱ - سخن بیهوده: [ نا نجیب موذی گردن کلفت. تا بی گویی بمحضر حرف مفت ? ] ( بهار ۲ ) ۲۱۹:۲ - هر چیز لغو و بیهوده. یا مفت و مسلم. مفت رایگان. یا مفت خود دانستن چیزی را. آنرا غنیمت دانستن مغتنم شمردن.
ویکی واژه
رایگان، بدون مزد.
مجازاً: هر چیز لغو و بیهوده.؛ ~چنگ کسی (کن.)
ارزانی او، مال او.
جمله سازی با مفت
مفتی شهر ندارد چوبه میخانه ما باری از رشک زند سنگ به پیمانه ما
کشیش و مفتی از ایشان چو عیسی و احمد علی الحقیقه بدنیا و آخرت بیزار
مفتی به خموشی ام قسم داد گفتار خموش را ندانست