مرده شو

لغت نامه دهخدا

مرده شو. [ م ُ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) مرده شوی. مرده شوینده. غسال که تن مردگان را بشوید و غسل دهد.
- مرده شوبرده، مرده شوی شسته؛ نفرینی است. ( آنندراج ). زشت. ناپسند. منفور:
بر سر فوطه پریشان نه ز بی پروائیست
مرده شو برده پریشان زغم خاتون است.جلالا ( آنندراج ).- امثال:
چه عزائی که مرده شو هم گریه می کند.
ماما آورده را مرده شو می برد.
مرده شو ضامن بهشت و دوزخ کسی نیست.

فرهنگ عمید

= مرده شور

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که شغلش شستشو و غسل دادن مردگان است.

جمله سازی با مرده شو

باش چون مرده به دست مرده شو تا بگرداند ترا او سو بسو
مگذارکه پژمرده شود غنچه دل را هرچشم زدن ساغری از خون جگرگیر
صغیر آنکه از یک الی نه بود وسیط آنکه صددر شمرده شود
یک زمانی مرده شو در پیش او با ادب می‌باش اندر پیش او
تا قیامت نرود لذت دیدار از دل این گلی نیست که پژمرده شود از چیدن
شکر کن مر شاکران را بنده باش پیش ایشان مرده شو پاینده باش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد
تشحیذ
تشحیذ
جوز
جوز
سیالیت
سیالیت