مخزن

واژه‌ی مخزن در زبان عربی، اسم مکان و به معنای جایگاه گردآوری و نگهداری اموال است. این واژه در زبان فارسی نیز با همین معنا به‌کار رفته و در متون کهن، مترادف‌هایی همچون گنجینه، انبارخانه، خزانه و جای ذخیره برای آن ذکر شده است. بر اساس منابع معتبر لغوی مانند منتهی الارب و آنندراج، مخزن محلی است برای جمع‌آوری و پنهان‌سازی مال و دارایی. در کاربرد گسترده‌تر، مخزن نه تنها به مکان فیزیکی انباشت ثروت‌های مادی اشاره دارد، بلکه می‌تواند به‌عنوان محلی برای ذخیره و نگهداری هرگونه کالا، آذوقه یا منابع دیگر نیز تعبیر شود. این اصطلاح، مفهومی فراتر از یک انبار ساده را در بر می‌گیرد و بر ایده‌ی محافظت، ذخیره‌سازی بلندمدت و سازمان‌یافتگی دلالت می‌کند. جمع واژه‌ی مخزن در عربی و فارسی، به صورت مخازن است که برای اشاره به چندین جایگاه یا انواع مختلف این اماکن به‌کار می‌رود. این واژه با حفظ ساختار اصلی خود، به‌خوبی در بافت زبان فارسی جاافتاده و در متون رسمی و ادبی برای بیان مفهوم ذخیره‌گاه و محل تجمع به‌کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

مخزن. [ م َ زَ ] ( ع اِ ) گنجینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). جای جمع کردن مال. جای نهان کردن مال و گنجینه. انبارخانه و خزانه و پوته و جای ذخیره. ج، مخازن. ( ناظم الاطباء ):
در گنج خانه ازل و مخزن ابد
هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند.ناصرخسرو.ریاحین بخش باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی.نظامی.قزوینی تبری داشت و هر شب در مخزن نهادی و در محکم ببستی. ( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 149 ).
- مخزن الاسرار؛ مخزن اسرار. جای نهادن رازها. ( ناظم الاطباء ):
مرا چون مخزن اسرار گنجی
چه باید در هوس پیموده رنجی.نظامی.مایه درویشی و شاهی درو
مخزن اسرار الهی درو.( مخزن الاسرار چ وحید ص 35 ).- مخزن کتاب؛ قسمتی از کتابخانه که کتاب ها را در آن نگاهداری میکنند و مخصوصاً مخزن در مورد کتابهای خطی و نفیس استعمال میشود.فرهنگستان ایران گنجینه را معادل این کلمه پذیرفته است.

فرهنگ معین

(مَ زَ ) [ ع. ] (اِ. ) گنجینه، انبار. ج. مخازن.، ~ کتاب محلی که در آن کتاب ها را در قفسه ها و دولاب ها به ترتیب چینند، گنجینه.

فرهنگ عمید

جای نگه داری و ذخیره کردن چیزی، انبار.

فرهنگ فارسی

انبار، گنجینه، جای خزینه کردن مال، مخازن جمع
(اسم ) جای خزینه کردن محل ذخیره کردن مال و جز آن گنجینه: چون سلطان منهزم شد بر موجب اشارات عالیه متروکات مخزن و اصطبل و مطبخ و انواع نقود و اجناس او در قلم آوردم. جمع: مخازن. یا مخزن کتاب. تمحلی که در آن کتابها را در قفسه ها و دولابها بترتیب چینند گنجینه.

فرهنگستان زبان و ادب

{magazine} [مهندسی نقشه برداری] بخشی از دوربین هوایی که فیلم را نگه می دارد و سازوکاری برای حرکت روبه جلوی فیلم دارد
{reservoir} [زیست شناسی-میکرب شناسی، مهندسی محیط زیست و انرژی] سازه ای که برای ذخیره سازی یا تنظیم یا پایش آب به کار می رود [میکرب] جایی که عامل بیماری زا به طور طبیعی در آن زندگی می کند و تکثیر می یابد
{tank} [مهندسی محیط زیست و انرژی] در صنعت آب و فاضلاب، مکانی سربسته با حجم و شکل هندسی معین که سیال در آن نگهداری می شود یا بر روی آن واکنش صورت می گیرد

دانشنامه آزاد فارسی

مخزن (storage device)
قطعه ای از سخت افزار رایانه، با توانایی ذخیره سازی داده ها و برنامه ها. نوار مغناطیس و دیسک اُپتیکی نمونه هایی از آن است.

ویکی واژه

serbatoio
گنجینه، انبار.
مخازن.؛ ~ کتاب محلی که در آن کتاب‌ها را در قفسه‌ها و دولاب‌ها به ترتیب چینند، گنجینه.

جمله سازی با مخزن

آنکه باشد کف او در سخا را دریا آنکه آمد دل او بحر عطا را مخزن
وگر زآن مخزن شاهی ترا دادند آگاهی همی کن کتم اسرارش که کشف سر خطر دارد
برای مخزن شاهیش مسکین سیف فرغانی ندارد زر ولی دارد مسی از بهر اکسیرش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال تماس فال تماس فال لنورماند فال لنورماند فال نوستراداموس فال نوستراداموس