تندیس یا مجسمه، پیکرهای است که معمولاً برای یادآوری یا نمایش وجود یک انسان، شیء، حیوان یا واقعه ساخته میشود. سازنده تندیس را پیکرتراش مینامند که با حجمسازی تفاوت دارد. بسیاری از مجسمهها به منظور بزرگداشت وقایع تاریخی ایجاد شدهاند. این تندیس ها ممکن است به یاد بزرگان تاریخ ساخته شوند، مانند تندیس مهاتما گاندی، و برخی دیگر به عنوان آثار هنری عمومی به نمایش گذاشته میشوند. تعداد کمی از تندیس ها خود به نمادهایی از تاریخ تبدیل میشوند، مانند تندیس آزادی در ایالات متحده. همچنین، یک فرد نیز میتواند به عنوان مجسمه در نظر گرفته شود. تندیس ها معمولاً فقط به تماشا مینشینند. این آثار هنری میتوانند از مواد مختلفی مانند گچ، فایبرگلاس، فلزاتی نظیر طلا، نقره و برنز، و انواع سنگها مانند سنگ مرمر ساخته شوند و بسته به کاربردشان در اندازههای متفاوتی وجود دارند. تندیس های کوچکتر به نام تندیسک شناخته میشوند. تندیس هایی که تنها سر و شانه را به تصویر میکشند، نیمتنه نامیده میشوند و مجسمههایی که فقط شکل سر را نمایش میدهند، سردیس نام دارند. در ایران، تندیسکهایی که به عنوان یادبود در مراسمهای مختلف اهدا میشوند.
مجسمه
لغت نامه دهخدا
- مثل مجسمه بر جای خشک شدن؛ بی جنبش و حرکتی ماندن. ( امثال و حکم ج 3 ص 1486 ).
|| قسمی شربت به قوام آمده از آب بهی و سیب و امثال آن. آب و شیره پاره ای میوه ها چون به و سیب و آلبالو و غیره که جوشانند تا به قوام لرزانک و راحة الحلقوم و زفت تر آید. عقید. معقود، و آن شیره بهی و سیب و امثال آن است که با شکر به جوشانیدن به قوام آرند: عقیدالسفرجل، مجسمه به. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مجسمه. [ م ُ ج َس ْ س ِ م َ / م ِ ] ( اِخ ) عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. ( خاندان نوبختی ص 263 ). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند مرکب از گوشت و خون باشد. مقاتل بن سلیمان یکی از گویندگان این خرافه است و پاره ای گویند نوری است که می درخشد مانند رشته سیم سپید و پاره ای دیگر از آنان در مقام مبالغه برآمده و گویند بر صورت آدمی است و هیکل او جوان امردی را ماند که موی بسیار مجعدی دارد... ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). فرقه ای از متکلمانند که گویند خدای جسم است چنانکه بندگان، و برخی گویند بر شکل امردان خوش ترکیب است. ( فرهنگ علوم نقلی و ادبی، تألیف دکتر سیدجعفر سجادی ): و همه مشبهه و مجسمه و مجبره و قدریه از نسل ایشانند. ( کتاب النقض ص 470 ). و مجبره و اشاعره و... مجسمه خود را از جمله شافعی خوانند. ( کتاب النقض ص 492 ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 287 شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] نمونۀ کامل، نماد.
فرهنگ فارسی
پیکر، جسمی که ا گچ یافلزبصورت انسان یاحیوان درست کنند
( اسم ) جسمی از گل گچ سنگ یا فلز که شبیه موجودی بیجان یا جاندار سازند پیکر. یا مجسمه بودن. ۱ - ساکت و بیحرکت بودن. ۲ - از کار عاجز بودن.
دانشنامه آزاد فارسی
نام عمومی فرقه های معتقد به تجسم یا جسم انگاری خداوند. اینان ذات خداوند را به دیگر خلایق تشبیه می کنند و قائل به جسمیّت حق تعالی هستند و از این نظر به عقاید مُشَبِّهه نزدیک اند. مجسمه همچون مشبهه بر آن اند که خداوند سمیع و بصیر است به آلت سمع و بصر، و بر عرش جای دارد و پاها بر کرسی نهاده، و صاحب سر و دست و جملگی اعضا است. به اعتقاد اینان هر چه جا و مکان نداشته باشد معدوم است نه موجود. از غلوکنندگان در تجسم می توان مقاتل بن سلیمان و داوود خوارزمی را نام برد.
ویکی واژه
جسمی به شکل انسان یا حیوان که از سنگ، گچ یا فلز ساخته باشند. تندیس.
جملاتی از کلمه مجسمه
و نیز امیدی در بلایا بتو نمیتوان داشت، بگذار مجسمه ای از گل چون تو سازیم.
قبر تو گر نبش شد چه باک به یادت ریخته در مغزها مجسمهٔ هوش