مادر، واژهای است که در فرهنگها و زبانهای مختلف، نماد عشق و فداکاری است. او نه تنها اولین معلم ما در زندگی است، بلکه به عنوان سنگ بنای خانواده و جامعه نیز شناخته میشود. مادران با عواطف عمیق و مراقبتهای بیپایان خود، لحظات خوشی را برای فرزندانشان رقم میزنند و در سختترین شرایط، به عنوان حامی و پشتیبان در کنار آنها میمانند. این زنانی که بسیاری از آنها خود را در خدمت خانواده قرار میدهند، با فداکاریهای خود، درسهای ارزشمندی از محبت و همدلی به ما میآموزند. همچنین، نقش مادر در شکلگیری شخصیت و رفتارهای اجتماعی فرزندانش غیرقابل انکار است. او با ایجاد محیطی گرم و امن، به فرزندانش کمک میکند تا با اعتماد به نفس و آرامش بیشتری به سوی آینده گام بردارند. بدین ترتیب، مادر نه تنها در زندگی فردی، بلکه در ساختن جامعهای شاداب و سالم نیز سهم بسزایی دارد.
مادر
لغت نامه دهخدا
مادر. [ دَ ] ( اِ ) ترجمه «ام » که والده باشد. ( آنندراج ). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. ( ناظم الاطباء ). ام. والده. ماما. مام. ماد. مار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ماد. مار. پهلوی، «ماتر»، «مات » ظاهراً از «ماتا»، حالت فاعلی از «ماتر»، اوستا، «ماتر»، ارمنی دخیل، «متک » ( ماده ). هندی باستان، «ماتر»، ارمنی، «مئیر»، کردی، «ماک »، مادک ( مادر )، «مادک » ( گاومیش ماده )، افغانی، «مور»، استی، «ماده » «مده »، «ماد»، «مد»، بلوچی، «مات »، «ماث »، «ماس » ( مادر )، دخیل، «مادگ »، «ماذغ » ( مؤنث )، شغنی، «ماد»، منجی، «مایا»، گیلکی «مار». زنی که یک یا چند بچه زائیده. والده. اُم. ( حاشیه برهان چ معین )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) [مجاز] اصلی، اولیه: دانشگاه مادر.
۳. (صفت ) [مجاز] برانگیزنده، باعث.
۴. [قدیمی، مجاز] زمین، خاک: جان گرامی به پدر باز داد / کالبد تیره به مادر سپرد (رودکی: ۴۹۶ ).
۵. [قدیمی، مجاز] هریک از عناصر چهارگانه.
* مادر فولادزره: [عامیانه، مجاز] زن زشت، پیر، بسیارحیله گر، و مکار. &delta، دراصل، مادر دیوی به نام فولادزره بوده که داستان آن در کتاب امیرارسلان آمده است.
فرهنگ فارسی
زنی که فرزنددارد، مام و ماما و مار هم گفته شده
( اسم ) ۱- زنی که دارای فرزندی است مام والده ام. یا مادران گوهر ( گهر ). امهات چهار عنصر: لافند مادران گهر در مزاج صلح کاین صلح ماز میر سپهر آستان ماست. ( خاقانی. سج.۷۹ ) یا مادر آب و آتش. شخصی که از روی سوز گریه کند. یامادر باغ. ۱- زمین: مادر باغ سترون شد و زادن بگذاشت چه کند نامیه عنین و طبیعت عرب است ? ( انوری بها. انجمن ) ۲- باغ که مادر گلها و ریاحین ومیوه هاست. یامادر فولاد زره. ۱- مادر دیوی موسوم به فولاد زره ( که در داستان امیر ارسلان یاد شده ). ۲- پیرزن بدریخت و بدجنس ( بهنگام تحقیر گویند ). ۳- الف. امهات سفلی عناصراربعه مقابل پدر آبائ علوی. ب - خاک زمین: جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد. ( رودکی. چا. دکتر خطیب رهبر ۸ )
قسمی شراب
فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کلمه مادر
بندیش که پیرایه به تن بنهادی ای حسن تو پیرایه مادرزادی
که ای کاش مادر نزادی مرا و یا در کف شیر دادی مرا
کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو گر نیی از پریان از چه پری میزایی