کلمه لته در زبان ایتالیایی به معنای شیر است و در دنیای قهوه به نوشیدنی محبوبی به نام کافه لته اشاره دارد. این نوشیدنی خوشمزه از ترکیب یک شات اسپرسو و شیر بخار داده شده درست میشود. در واقع، لته نوعی قهوه است که با استفاده از اسپرسو و مقدار زیادی شیر بخار داده شده تهیه میشود و در نهایت با یک لایه نازک فوم شیر تزئین میگردد. این فوم شیر نه تنها به زیبایی نوشیدنی اضافه میکند، بلکه بافت نرم و لطیفی را نیز به تجربه نوشیدن آن میبخشد. کافه لته به دلیل طعم ملایم و دلپذیرش، طرفداران زیادی دارد و میتواند به عنوان یک گزینه عالی برای شروع روز یا لذت بردن در یک بعدازظهر آرام باشد.
لته
لغت نامه دهخدا
دوزیم قبا بهر قدت از گل سوری
تا خلعت زیبای تو از لته نباشد.امیرخسرو.لته گیوه شده جامه منعم قاری
دلق درویش بدان سیرت و سان است که بود.نظام قاری ( دیوان البسه ص 60 ).پیراهن شسته ام دو صدره ای دل
پوسیده و لته شده و بیحاصل.نظام قاری ( دیوان البسه ص 123 ).قاری لت کتان که کنون میکنی نگه
روزی چو لته لت زده در زیر پا رود.نظام قاری ( دیوان البسه ص 66 ).بزد کوه را ژنده دلقی عصا
که ای سرزده لته چین گدا.نظام قاری ( دیوان البسه ص 176 ).موسی را در لته ای پیچیده و در تنور انداخت. ( قصص الانبیاء ص 90 ). طلاسه؛ لته پاک کردن لوح. کقل؛ لته پاره گردن گاو که زیریوغ باشد. ممحاة؛ لته پاره ای که بدان پلیدیها پاک کنند. ( منتهی الارب ). مطردة؛ لته پاره ای تر که بدان تنور را پاک کنند. طحرَبَة؛ لته پاره. طخربة؛ لته پاره. هرشفه؛ لته پاره ای که بدان آب باران بردارند از زمین و در دلو فشارند به خشک سال. ( منتهی الارب ). ما علیه قزّاع ُ؛ ای قطعة خرقة؛ نیست نزد او لته پاره ای. قشاع؛یقال ما علیه قشاع؛ ای قزاع نیست نزد او لته پاره ای.( منتهی الارب ). قنبع؛ لته پاره دراز مانند کلاه دراز که کودکان پوشند. ( منتهی الارب ). کماد؛ لته چرکین که گرم کرده بر عضو دردناک نهند و آن مفید ریح است. ( منتهی الارب ). جمجم؛ گیوه و آن پاافزاری است که زیر آن از لته و بالای آن ریسمان باشد، معرّب چمچم. ( منتهی الارب ). لته حیض؛ رکوی حیض، کهنه بی نمازی، کهنه پیش زنان، خرقه حائض، ثمله، محیضه، حیضة، معباءة. ( منتهی الارب ). فرصة؛ لته یا پنبه پاره و جز آن که زن حائض اندام خود را بدان پاک سازد. ( منتهی الارب ).
- لته به دهن نیامدن؛ دستمال پیش دهن گرفتن در حالت افراط خنده چنانکه گویند اختیارش از خنده رفت و لته به دهن نیامد. ( آنندراج ).
- مثل لته حیض؛ سخت بی آبرو شده از دشنامهای شنوده و استخفافها.
- مثل لته حیض کردن کسی را؛ او را دشنام های بسیار دادن. تمام عیوب وی را برشمردن.
|| پالیز خربزه و خیار. ( آنندراج ). || تخته های مستطیلی است که در بعض نقاط گیلان بجای سفال استعمال میشود.
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) ۱ - پالیز خربزه، هندوانه، خیار و غیره. ۲ - کشتزار.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- پالیز خربزه هنداونه خیار و غیره. ۲- کشتزار.
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
(در یونانی، به معنای فراموشی) در اساطیر یونان، رودخانه ای در جهان مردگان. نوشیدن آب آن، به ویژه برای سایه ها (مردگان) فراموشی به بار می آورد. در ادبیات، آریستوفانس نخستین کسی بود که در قرن ۵ پ م در کمدی وزغ ها از آن یاد کرده است. افلاطون در رسالۀ جمهوری و دانته آلیگیری نیز در منظومۀ برزخ به آن اشاره کرده اند.
ویکی واژه
تختههای مستطیلی که در بعضی نقاط گیلان و مازندران به جای سفال پشت بام به کار برند.
لنگه در.
پالیز خربزه، هندوانه، خیار و غیره.
کشتزار.
جمله سازی با لته
رفتیم و التهاب فراقت ز یاد برد درد اسیری خود و سودای دخترم
زالتهاب آتش و دود لهب جمله اجزای جهان بگرفته تب
رسول آمد رسالتها رسانید جهانی را ز خشم او رهانید