قمه

قمه یک نوع سلاح سرد است که شباهت زیادی به شمشیر دارد، با این تفاوت که اندازه‌اش کوتاه‌تر و عرض آن بیشتر است. این سلاح معمولاً دارای دو لبه تیز است که به نوک تیغه ختم می‌شود. در گذشته، قمه به عنوان نمادی از شجاعت و جنگاوری در دست پهلوانان و جنگجویان دیده می‌شد. اما امروزه، متأسفانه این سلاح به دست اشرار و افرادی که به دنبال ایجاد رعب و وحشت هستند، افتاده و به عنوان یک ابزار برای تهدید و خشونت مورد استفاده قرار می‌گیرد. از نظر ظاهری، به دلیل طراحی خاصش، به راحتی قابل شناسایی است. لبه‌های تیز و شکل منحصر به فرد آن نه تنها آن را به یک سلاح مؤثر تبدیل می‌کند، بلکه به نوعی نشانه‌ای از قدرت و تسلط نیز به شمار می‌رود. کاربرد قمه در گذشته بیشتر در میدان‌های نبرد بود، جایی که جنگجویان برای اثبات شجاعت و مهارت‌های خود به آن تکیه می‌کردند. اما اکنون، این سلاح در دستان افرادی قرار دارد که از آن برای مقاصد ناپسند استفاده می‌کنند و این امر باعث شده است که قمه به نمادی از خشونت و ناامنی در جامعه تبدیل شود.

لغت نامه دهخدا

( قمة ) قمة. [ ق َ م َ ] ( ع اِمص )کمی خواهش طعام. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع ص، اِ ) جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قمة. [ ق ُم ْ م َ ] ( ع اِ )لقمه دهن شیر. مایأخذ الاسد بفیه. ( منتهی الارب ).
قمة. [ ق ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) تار سر و بالای هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). میان سر. ( بحر الجواهر ). || گروه مردم. ( منتهی الارب ). جماعة الناس. ( اقرب الموارد ). || پیه وفربهی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شحم. ( فهرست مخزن الادویه ). || بدن و اندام. || قامت و بالای مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فلان حسن القمه؛ ای القامة. ( اقرب الموارد ). || کلس که بر سر گنبد نصب کنند. ( غیاث اللغات و آنندراج از فردوس اللغات ).
قمه. [ ق َ م َ / م ِ ] ( ترکی، اِ ) نام سلاح است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن؛ کنایه از شرارت کردن.

فرهنگ معین

(قِ مَّ ) [ ع. قمة ] (اِ. ) جماعت مردم. ج. قمام.
(قَ مِ ) [ تر. ] (اِ. ) سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن.

فرهنگ عمید

نوعی جنگ افزار سرد و کوتاه تر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است.
۱. تارک، بالای هر چیز، بلندترین نقطۀ هر چیز.
۲. گروه، جماعت مردم.

فرهنگ فارسی

حربه آهنی کوتاهترازشمشیرکه هردودم آن برنده است
جمع قامه بمعنی شتر رونده در زمین یا شتر سر در هوا دارنده یا لقمه دهن شیر.

دانشنامه آزاد فارسی

قَمه
سلاحی شبیه به شمشیر، اما کوتاه تر و دارای تیغه ای دو دم. از جنگ افزارهای دورۀ صفوی که مختص چرکس ها و گرجی ها و مردم قفقاز در ارتش صفوی بود. نیام قمه ها فلزیو قبضۀ آن ها از شاخ یا عاج یا استخوان یا سنگ یشم بود.

ویکی واژه

قمة
جماعت مردم.
قمام.
سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن.

جمله سازی با قمه

این لقمه بکام دگران بود، چرا ما از حسرت او این همه انگشت مزیدیم
او چنین خوش می‌خورد کز ذوق او طبعها شد مشتهی و لقمه‌جو
دنیا چو لقمه‌ایست، ولیکن نه بر مگس بر آدمست لقمه، بر آنکس کزو بزاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال مکعب فال مکعب فال فنجان فال فنجان