فغند. [ ف َ غ َ ] ( اِ ) به معنی از جای برجستن باشد بر مثال آهو. ( برهان ). جستن باشد. ( فرهنگ اسدی ). - آهوفغند؛ آنکه مانند آهو جست و خیز کند: هم آهوفغند است و هم تیزتک هم آزاده خوی است و هم تیزگام.فرالاوی.|| غریدن. ( مهذب الاسماء ).
فرهنگ معین
(فَ غَ ) (اِ. ) رقص، جست و خیز.
فرهنگ عمید
۱. رقص. ۲. جست وخیز: هم آهوفغند است و هم تیزتک / هم آهسته خوی است و هم تیزگام (فرالاوی: شاعران بی دیوان: ۴۱ ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) جستن از جای جستن جست: هم آمد فغند است و هم تیزتک هم آوازه خویست و هم تیز گام.
ویکی واژه
رقص، جست و خیز.
جمله سازی با فغند
آن قاضی فغندره دستار برگرفت از سر مراو افکند آنگه میان نار