ضعیفه

ضعیفه

به شخصی که از خودش ضعف و سستی و ناتوانی نشان دهد ضعیفه گویند. همچنین نام فیلم و کتابی در این موضوع است.

  • مَرد مُرد و ضعیفه​ی مسکین گشت‌در «شهر نو» کرایه‌نشین
  • همه فرهنگ و فرّ و نیکوئی بود که الحق زان ضعیفه بس قوی بود
  • رفت‌ و خود را بدین ضعیفه نمود صد هزاران غمش به غم افزود

لغت نامه دهخدا

( ضعیفة ) ضعیفة. [ ض َ ف َ ] ( ع ص ) تأنیث ضعیف. زن سست و ناتوان.( منتهی الارب ). || ( اِ ) مطلق زن ( در اصطلاح فارسی زبانان ). || زن معهود. زن ناشناس.
- احرُف ضعیفه؛ واو، یا، الف و آن سه را احرف جوف و احرف هوائیه و حروف علة و حروف مدّ و لین نیز گویند.

فرهنگ معین

(ضَ فِ ) [ ع. ] (ص. ) مؤنث ضعیف. ۱ - زن سست و ناتوان. ۲ - زن، (مطلق ) زوجه.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] زن.
۲. (صفت ) [قدیمی] = ضعیف

فرهنگ فارسی

مونث ضعیف، زن سست و ناتوان
مونث ضعیفه. ۱ - زن سست و ناتوان. ۲ - زن ( مطلق ) زوجه یا احرف ( حروف ) ضعیفه. حروف عله: (الف ) و ( واو ) ی ( یائ ).

ویکی واژه

مؤنث ضعیف.
زن سست و ناتوان.
زن، (مطلق)
زوجه.

جملاتی از کلمه ضعیفه

نقل است که یک روز ضعیفه ای بر امام احمد حنبل آمد و گفت: بر بام، دوک می‌ریسم و مشعله ای ظاهر گردد از آن خلیفه که می‌گذرد. به روشنایی آن مشعله، گاه هست که چند پاره دوک می‌ریسم. روا بود یا نه؟
چنان پشتی قوی بود آن ضعیفه که پشت شرع را روی خلیفه
گفتا چه اعتماد بر آنکس که بسته حبل بر گردن ضعیفه ی بیچاره از مَسَد
هاتفی آواز داد: چشم تو را هیچ خلل نیست، اما کعبه به استقبال ضعیفه ای شده است که روی بدینجا دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم