کلمه صنم در زبان فارسی به معنای معشوق، محبوب یا کسی است که انسان به او عشق میورزد. این واژه بهطور خاص در ادبیات فارسی و شعر کلاسیک کاربرد فراوانی دارد و شاعرانی چون حافظ، سعدی و نظامی از آن به عنوان نمادی از زیبایی و عشق استفاده کردهاند. این واژه معمولاً به عنوان تجسمی از زیبایی و جذابیت، در اشعار و متون ادبی توصیف میشود. این واژه نه تنها در بطن شعر و ادبیات، بلکه در فرهنگ عمومی نیز معانی عمیقتری را در بر دارد و به نوعی نماد عواطف انسانی و روابط عاشقانه محسوب میشود. استفاده از این کلمه در متون ادبی میتواند احساسات عمیق و پیچیدهای را به تصویر بکشد و خواننده را به دنیای عشق و زیبایی رهنمود کند. به همین دلیل، این کلمه به عنوان یک عنصر کلیدی در ادبیات فارسی، همچنان مورد توجه شاعران و نویسندگان معاصر نیز قرار دارد و همواره در جستجوی معنا و مفهوم جدیدی از عشق و زیبایی است.
صنم
لغت نامه دهخدا
صنم. [ ص َ ن َ ] ( ع اِ ) بت. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( دهار ). وثن. فغ. بُد. ج، اصنام
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - بت فغ جمع: اصنام. ۲ - رب النوع. ۳ - معشوق دلبر.
فرهنگ اسم ها
معنی: ( به مجاز ) بت، الهه، معشوق زیبارو، دلبر، شخص زیبا رو، ( در عرفان ) صنم در نزد بعضی از عرفا عبارت است از حقایق روحی در ظهور تجلی صورت صفاتی است، معشوق
جملاتی از کلمه صنم
هر جا که بود روی تو مقصود من آنجاست یک سان بر من کعبه و بیت الصنم استی
راه اسلام غلط نیست، ز پیمودن کفر باز می گردم اگر شرم صنم بگذارد
گر نمانم من ای صنم روزی تو که جان منی بجای منی