لغت نامه دهخدا
بیاراسته سیستان چون بهشت
گلش مشک سارا بد و زرش خشت.فردوسی.بهمن اسفندیاری کاخ رستم سیستان
سیستان را بهمن آسا دادی احسنت ای ملک.خاقانی.ز آتشین تیغی که خاکستر کنددیو سپید
شعله ور شیر سیاه سیستان افشانده اند.خاقانی.شنیدم که دزدی درآمد ز دشت
بدروازه سیستان برگذشت.سعدی.رجوع به آنندراج، جغرافیای سیاسی و طبیعی کیهان، نزهةالقلوب و معجم البلدان شود.