ساری یک شهرستان تشریفاتی واقع در ناحیه جنوب شرقی انگلستان است. این شهرستان با مساحتی معادل ۱٬۶۶۳ کیلومتر مربع، جمعیتی حدود ۱٬۱۲۷٬۳۰۰ نفر دارد و همسایه شهرستانهای ساسکس شرقی، کنت و لندن بزرگ میباشد. ساری یک نوار پارچهای بدون دوخت است که معمولاً در رنگهای مختلف، به ویژه در طیف نارنجی، با طولی بین ۴ تا ۹ متر وجود دارد و به شیوههای مختلف دور بدن پیچیده میشود. این نوع پوشش در کشورهای هند، بنگلادش، نپال، سریلانکا، بوتان، برمه و مالزی محبوب است. همچنین، در ایران پیش از اسلام نیز رایج بوده و به عنوان پوشش زرتشتی شناخته میشود. رایجترین روش پوشیدن ساری، پیچیدن آن به دور کمر است، در حالی که سر دیگر آن به گونهای بر روی شانه قرار میگیرد که قسمت میانی بدن نمایان میماند. ساری به طور کلی لباسی است که از هندوستان تا مرزهای آسیای غربی استفاده میشود و عمدتاً در رنگهای زرد و نارنجی طراحی شده است.
ساری
لغت نامه دهخدا
الا تا درآیند طوطی و سارک
الا تا سرایند قمری و ساری.زینبی.ز بلبل سرود خوش ز صلصل نوای نغز
ز ساری حدیث خوب ز قمری خروش زار.فرخی.گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم
گهی قمری کند از بر گهی ساری کند اِملی.منوچهری.بدستان چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف.اسدی ( گرشاسبنامه ).ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ
لاله از آن به که کرد دشت بدشت انقلاب.خاقانی.صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمه هزار آوا.خاقانی.بنام صاحب عادل میان خطه باغ
بسرو بر همه شب خطبه میکند ساری.نجیب الدین جرفادقانی ( از جهانگیری و شعوری ).قمری وساری در باغ وطنگه سازند
بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند.مجد همگر ( از جهانگیری ).رجوع به سار، سارج، سارجه،سارک، سارنگ، سارو، ساروک، شار، شارک و شارو شود. || نام مقامی است. ( شرفنامه منیری ).
ساری. ( هندی، اِ ) به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند. یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه. ( جهانگیری ). لباس اهل دکن است. و زنان آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و لنگی برکمر بندند و سر دیگر آنرا مانند مقنعه و روپاک بر سر اندازند. ( برهان ). لباس اهل دکن. ( آنندراج ). ساری جامه عمومی زنان هند، عبارت است از یک پارچه به طول پنج یا شش گز و به عرض 120 صدم گز که نصف آنرا در اطراف بدن پوشند و نصف دیگر برکتف اندازند و آن را یا از ابریشم و یا تارهای سیم و زر می بافند و به نقش و نگارها می آرایند. ( سرزمین هند علی اصغر حکمت ص 538 ). و رجوع به همان کتاب ص 274 و 275 و سار، ساره، شار، شاره در این لغت نامه شود.
ساری. ( ع ص ) اثرکننده و دررونده بهمه اجزای چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده. ( ناظم الاطباء ). سرایت کننده. ( شرفنامه منیری ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح پزشکی ) به اصطلاح طب مرض مسری. ( ناظم الاطباء ). واگیردار. ( فرهنگستان ). || رونده همه شب. ( شرح قاموس ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || ابری که در شب پدید آید. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || شریف و رئیس و نجیب. ( ناظم الاطباء ). سری.
فرهنگ معین
(اِ. ) پرنده ای است کوچک و خوش - آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید.
[ ع. ] (اِفا. ) ۱ - سرایت کننده. ۲ - رونده در شب.
فرهنگ عمید
۲. (پزشکی ) مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار.
نوعی سار کوچک و خوش آواز با پرهای سیاه و خال های سفید که کمی بزرگ تر از سارهای ملخ خوار است: ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی: ۱۴۵ ).
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند. قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند. قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند.
فرهنگ فارسی
۱ - سرایت کننده نفوذ کننده. ۲ - رونده در شب. ۳ - مرضی که از شخص به دیگری برسد واگیر دار.
ابوالحسین از مشایخ تصوف و از کسانی است که زمان وفات و لطائف سخنانش بدست نیامده است
دانشنامه آزاد فارسی
کاونتی (بخشی)در جنوب انگلستان، با ۱,۶۶۰ کیلومتر مربع مساحت و ۱,۰۴۷,۱۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۶). شهرهای مهم آن عبارت اند از کینگستون آپان تمز(مرکز اداری)، فارنم، گیلفورد، لدرهد، ریگیت، کاخ کیو، باغ گیاه شناسی سلطنتیدر این بخش واقع شده اند. ساری از شمال به لندن بزرگ تر، از شرق به کِنت، از جنوب به ساسکس شرقیو ساسکس غربی؛ و از غرب به همپشرمحدود است. در ۱۲۱۵ شاه جان، مگنا کارتا(فرمان بزرگ) را در رانیمیدامضا کرد.
ساری (پوشاک). لباس سنتی زنان هند. پارچه ای به درازای ۴ تا ۹ متر از جنس ابریشم که به شکل ویژه ای به دور بدن پیچیده می شود. ساری از پارچه های تزئین شده و حاشیه دار در رنگ های شاد تهیه می شود و امروزه در کشورهای دیگر نیز محبوبیت یافته است.
ویکی واژه
نوعی لباس لطیف و بلند که زنان هندوستان و پاکستان پوشند.
سرایت کننده.
رونده در شب.
پرندهای است کوچک و خوش آواز، دارای پرهای سیاه و خالهای سفید. هم چنین نام شهری است در شمال ایران، که مرکز استان مازندران است.
جملاتی از کلمه ساری
بود گاه غم و اندیشته یاری مرا و عالمی را غمگساری
ژاژ خایم همی و این گفته همه هست از سر سبکساری
پدیدار باشد میان سپاهی چو شمعی شب تیره بر کوهساری