زیاد

زیاد به معنای افزونی است و در واقع به مفهوم افزایش و فزونی اشاره دارد. این واژه از ریشه زیادة عربی گرفته شده و در زبان فارسی نیز به شکل‌های مختلفی مانند زیادت و زیاده به کار می‌رود. در فرهنگ‌های لغت نیز به معنای افزون، فراوان و بسیار تعریف شده است. به عبارتی، این واژه به معنای بیشتر بودن و داشتن افزونگی در کمیت یا کیفیت چیزی است. این واژه در زبان‌های مختلف به عنوان یک صفت برای توصیف فراوانی و اهمیت امور استفاده می‌شود و نشان‌دهنده حالت یا ویژگی‌هایی است که در آن مقدار یا تعداد چیزی نسبت به حالت عادی افزایش یافته است. در واقع، این مفهوم به ما کمک می‌کند تا درک بهتری از مقادیر و نسبت‌ها داشته باشیم و در بسیاری از زمینه‌ها، از جمله علم، ادبیات و زندگی روزمره، به کار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

زیاد. ( از ع، ص، ق ) بمعنی افزونی و زیادتی باشد. ( برهان ). افزون و افزون شدن. ( غیاث ). از «زیادة» عربی بمعنی افزونی و در فارسی فصیح نیز زیادت و زیاده آورند. ( از حاشیه برهان چ معین ). افزون. فراوان. بسیار. بیش. ( فرهنگ فارسی معین ). افزون و فراوان و بسیار. ( ناظم الاطباء ). بمعنی زیاده در عربی نیامده و فصحای عجم نیزاستعمال نکرده اند و صحیح زیاده یا زیادت است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): گفت پنج و شش ماه شد تا این نامه نبشتند، کجا مانده بودی و سبب آمدن توچه بود؟ گفت زندگانی خداوند زیاد و دراز باد... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 25 ).
- زیاد از دهان کسی بودن؛ زیاد از سر و زیاد از مرتبه او بودن. زیاده از رتبه او بودن. فوق استعداداو بودن. ( از آنندراج ):
کی جام باده درخور کام و دهان ماست
خونی که می خوریم زیاد از دهان ماست.صائب ( از آنندراج ).عنایت تو اگر قطره ای است دریایی است
همین که نیست زیاد از دهان ما کم نیست.محسن تأثیر ( ایضاً ).- زیاد از سر کسی بودن؛ زیاد از دهان کسی بودن:
سجده درگهش ای چرخ زیاد از سر توست
مکن این بی ادبی راست کن این پشت دوتا.وحشی ( از آنندراج ).رجوع به ترکیب قبل شود.
- زیاد شدن؛ افزون شدن و برکت کردن. ( ناظم الاطباء ): به قدرت خدای تعالی گوسفند موسی زیاد شد. ( قصص الانبیاء ص 95 ).
- زیاد کردن؛ افزون کردن و علاوه و بیشتر کردن. ( ناظم الاطباء ). افزودن: هر ضرری عقلی زیاد می کند. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- || در تداول عوام، برچیدن سفره. جمع کردن سفره. و این را به تفأل گویند و گفتن «جمع کردن »، «برچیدن » را در سفره به فال بد دارند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| ( اِ ) یکی از بازیهای نرد است. ( برهان ) ( از انجمن آرا ). نام بازیی از هفت بازی نرد، به این نوع که هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیاد بازند. ( غیاث ). نام بازی دوم نرد است و آن هفت است: یکم «فا»، دوم «زیاد»، سوم «ستاره »، چهارم «هزاران » که آنرا «دو هزار» و «ده هزاران » نیز گویند، پنجم «خانه گیر»، ششم «طویل » و هفتم «منصوبه ». و قیل نوعی از منصوبه نردبازی، هر نقش که در کعبتین افتد هنگام باختن یکی از آن زیاده بازند. ( از آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ) ( از غیاث ). نام یکی از بازیهای نرد مأخوذ از معنی لفظ عربی است چرا که در بازی نرد مذکور در هر نقش یک خال زیاده کرده اند و آن را خال زیاده گویند. ( آنندراج ) ( از غیاث ). از اصطلاحات نرد است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):

فرهنگ معین

[ ع. ] (ص. ق. ) بسیار، فراوان.

فرهنگ عمید

افزون، فراوان، بسیار.

فرهنگ فارسی

ابن محمد.
افزون، فراوان، بسیار
( صفت ) افزون فراوان بسیار بیش.
ابولاس الخزاعی

ویکی واژه

ویژگی آنچه بیش از حد مورد نظر یا معمول باشد. به مقدار فراوان یا به مدت طولانی؛ بسیار، فراوان. زیاد به مفهوم زبان معیار باستان از دو بخش زی - آد شکل گرفته و استنتاج از این اصطلاح به معنی بدنام، خراب، فاسد و مانند آن است مثل ابن‌زیاد یعنی پسر بدنام.

جمله سازی با زیاد

همچو هلالست لیک می‌نپذیرد چون مه نو هر مهی زیادت و نقصان
افزون ز روزگار ملک شادمان زیاد در نعمت گزیده و در دولت جوان
بادا هزار سال بشادی و خرمی بر هر یک از هزار زیادت شده هزار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ارمنی فال ارمنی فال ای چینگ فال ای چینگ