زودتر

لغت نامه دهخدا

زودتر. [ ت َ ] ( ص تفضیلی، ق مرکب ) پیشتر از وقت مقرر. مقابل دیرتر. ( فرهنگ فارسی معین ):
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به برما که ببایی.منوچهری.|| تندتر. سریعتر. به شتاب تر. ( فرهنگ فارسی معین ). سریعتر و جلدتر و به تعجیل و به شتاب و به چابکی و چالاکی. ( ناظم الاطباء ). || بقدر امکان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به زوتر شود.

فرهنگ عمید

۱. پیش تر از وقت مقرر.
۲. تندتر، سریع تر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پیشتر از وقت مقرر مقابل دیر تر. ۲ - تند تر سریعتر شتابتر.

جمله سازی با زودتر

ولی امروزه بر این باورند که تمام اعتبار این کشف در واقع باید متعلق به معدن‌شناس انگلیسی ویلیام تامسون باشد. چون اون همین دستاورد را چهار سال زودتر منتشر کرد.
این الگوریتم بر خلاف الگوریتم اخیراً کمتر استفاده شده آیتم‌هایی که اخیراً بیش‌تر استفاده شده‌اند را زودتر حذف می‌کند؛ این روش برای موقعیت‌هایی که احتمال دسترسی به آیتم‌هایی قدیمی بیش‌تر باشد، مناسب است.
زودترش فرو رود پای به گل درین هوس بر سر کوی زیر کی هر که بود سر آمدی
تغییر باشد. با توجه به این موضوع، شناسایی هرچه زودتر یک روند میزان انعطاف‌پذیری سازمان در
موعد وصل است فردا کاش چرخ تیزگرد طی کند امروز را تا زودتر فردا شود
عشق و مستی زودتر زینم به مقصد می رساند دیر از آن رفتم که در رفتن تأمل داشتم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کریم
کریم
آویزون
آویزون
گده
گده
وارونه
وارونه