زغار

زغار به معنای مکان یا محلی است که در آن، فرد یا گروهی برای مقاصد خاصی تجمع می‌کنند. این مفهوم به طور کلی به فضای اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد که در آن افراد به تبادل نظر، تجربیات و احساسات خود می‌پردازند. زغار می‌تواند به عنوان محلی برای برگزاری مراسم‌های مختلف، جشن‌ها یا حتی گفتگوهای غیررسمی مورد استفاده قرار گیرد. این فضاها به ایجاد ارتباطات انسانی و تقویت پیوندهای اجتماعی کمک می‌کنند و از این رو نقش مهمی در زندگی اجتماعی دارند. در واقع، زغار نه تنها یک مکان فیزیکی، بلکه نمادی از تعاملات انسانی و فرهنگ‌سازی نیز به شمار می‌رود. با توجه به اهمیت این نوع فضاها، می‌توان گفت که زغار به عنوان یک عنصر کلیدی در شکل‌گیری هویت اجتماعی و فرهنگی افراد و جوامع عمل می‌کند.

لغت نامه دهخدا

زغار. [ زَ ] ( اِ ) زمین نمناک و... بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 151 ). بمعنی زمین نمناک باشد. ( برهان ). زمین نمناک و تر. ( ناظم الاطباء ). زمین نمناک. قیاس شود بازغاره و زغاله. ( از فرهنگ فارسی معین ):
تو شان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را زغارا.؟ ( از لغت فرس اسدی ص 151 ). || زمین شور. ( ناظم الاطباء ) || نوعی از خوردنی و طعام را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || نان ارزن. نان برنج. || عنب الثعلب. تاجریزی. ( از ناظم الاطباء ). || بمعنی سختی و رنج و محنت هم هست. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). ژغار. ژخار. سختی. رنج. محنت. ( از فرهنگ فارسی معین ). || هر چیز که زنگ بهم رسانیده باشد همچو آینه و شمشیر و غیره. ( برهان ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء )... زنگ برآورده بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 151 ). || زغال افروخته. || اضطراب و بی آرامی.( ناظم الاطباء ). || بمعنی فریاد و فغان هم آمده است. ( برهان ). نعره و فریاد و قیل با زای فارسی ( ژغار )... ( شرفنامه منیری ). بانگ و نعره هولناک که ناگه برآید چه از بیم و چه از غضب... آنرا به زای فارسی نیز گفته اند... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). فریاد.فغان. داد و فریاد جهت استمداد. ( ناظم الاطباء ). ژغار. ژغاره. ژغاله. فریاد. فغان. ( فرهنگ فارسی معین ). بانگ سخت که از کسی برآید از بیم. ( فرهنگ اسدی نخجوانی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):
بیکی زخم تپانچه که بدان روی کژت
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و زغار.ابوالمثل ( یادداشت ایضاً ).سپهدار توران ز بانگ زغار
بترسید چون سخت شد کارزار.فردوسی ( از انجمن آرا ).چنان به عدل تو معمورو ایمن است جهان
که برنیاید هرگز ز هیچ سینه زغار.شمس فخری ( انجمن آرا ).رجوع به ژغار شود.
زغار. [ زُ ] ( ع اِ ) خراطین. ( منتهی الارب ). کرم زمین. خراطین. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) سختی و محنت.
(زَ ) ۱ - زمین نمناک. ۲ - لکه یا چربی که در چیزی نمایان باشد.
( ~. ) (اِ. ) فریاد و فغان.

فرهنگ عمید

لکه ای که در اثر رطوبت، چربی، و مانند آن بر روی زمین یا سطح چیزی پیدا شود.
۱. سختی، محنت.
۲. فریاد و فغان، بانگ بلند، فریاد سهمناک.

فرهنگ فارسی

لکه تیره رنگ که دراثررطوبت پیدامیشود، لکه چربی
( اسم ) سختی رنج محنت.
خراطین کرم زمن و خراطین

ویکی واژه

زمین نمناک.
لکه یا چربی که در چیزی نمایان باشد.
فریاد و فغان.
سختی و محنت.

جملاتی از کلمه زغار

زانکه نگه می‌کنم از هر کران ایمنی ام نیست زغارت گران
چو دریا که گوهر برآرد زغار نه دریای ماهی که دریای مار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم