ریان

ریان

کلمه ریان در زبان فارسی به نوعی خاص به معنای کسی است که شاد و خوشحال است. این واژه نه تنها در مکالمات روزمره بلکه در ادبیات فارسی نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. در اشعار و نثرهای ادبی، ریان به عنوان نمادی از شادی و سرور به کار می‌رود و به نوعی به احساسات مثبت و دلپذیر اشاره می‌کند. این واژه می‌تواند به توصیف شخصیت‌هایی بپردازد که سرشار از انرژی مثبت و خوش‌بینی هستند. استفاده از این کلمه در متن‌های ادبی، عطر و بویی از زندگی و نشاط را به مخاطب منتقل می‌کند. به همین دلیل، ریان می‌تواند نمایانگر امید و نور در تاریکی‌های زندگی باشد و به ما یادآوری کند که در هر شرایطی، شادی و خوشحالی می‌تواند به عنوان یک ارزش اساسی در زندگی ما وجود داشته باشد. در نهایت، این واژه نشان‌دهنده ظرفیت انسان برای تجربه لحظات شاد و دلپذیر در زندگی است.

لغت نامه دهخدا

ریان. [ رَی ْ یا ] ( ع ص ) سیراب. ( دهار ). ضد عطشان. ( اقرب الموارد ). مرد سیراب. ج، رِواء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). تأنیث آن ریا است. ( مهذب الاسماء ):
زمی از رکن مصر ریان است
اوست ریان ز علم و هم ناهار.خاقانی.که دیده تشنه ریان بجز تو در آفاق
به عدل و عفو و کرم تشنه وز ادب ریان.سعدی. || شاداب. ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت مؤلف ). تر و تازه. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ).
- ریان گشتن؛ سیراب گشتن. شاداب گشتن.
- || کنایه از ماهر و استاد گشتن: یک حسنه از محاسن ذات او آن است که... در این فن متبحر و ریان گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 13 ). از حدایق جد و هزل و حقایق فضایل و فضل ریان گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 250 ).
|| پنیرفروش. ( دهار ). رجوع به ریا شود.
ریان. [ رَی ْ یا ] ( اِخ ) نام دیهی به نسا و آن را رذان نیز گویند. ( یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در نسا. ( از معجم البلدان ). رجوع به رذان شود.
ریان. [ رَی ْ یا ] ( اِخ ) نام کوه بزرگی در بلاد طی، هنگامی که در بالای آن آتش روشن کنند از سه روز راه پیداست. این کوه بلندترین و بزرگترین کوههای اجاء است و در دو میلی معدن بنی سلیم واقعشده، هارون الرشید هنگام حج به این کوه فرود می آمد. در آنجا کاخهایی یافت می شود و در بالای آن صخره عظیمی بنام صخره ریان دیده می شود. ( از معجم البلدان ).
ریان. [رَی ْ یا ] ( اِخ ) ابن ولید. سلطان مصر و شوهر زلیخا،که یوسف صدیق ( ع ) خواب او را تعبیر کرد و او دومین فراعنه مصر است. ( از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 30-24 ).

فرهنگ معین

(رَ یّ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - سیراب. ۲ - تر و تازه، شاداب.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] تر وتازه، شاداب.
۲. [مقابلِ عطشان] سیراب.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - سیراب مقابل عطشان. ۲ - تر و تازه شاداب جمع روائ.
ابن ولید. سلطان مصر و شوهر زلیخا که یوسف صدیق ( ع ) خواب او را تعبیر کرد و او دومین فراعنه مصر است.

فرهنگ اسم ها

اسم: ریان (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: riyān) (فارسی: ريان) (انگلیسی: riyan)
معنی: سیراب، شاداب، تر و تازه، سیراب ضد عطشان، شاخه های سبزِ نرم

دانشنامه عمومی

ریان (سوئیس). شهر ریان یکی از شهرهای کشور سوئیس است. که دارای جمعیت ۲۰۰۰۰ نفر است.
ریان (صربستان). ریان ( به صربی: Reljan ) یک منطقهٔ مسکونی در صربستان است که در پریچو واقع شده است. ریان ۸٫۹۸ کیلومتر مربع مساحت و ۶۹۴ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

سیراب.
تر و تازه، شاداب.
ریان
ریان
ریان

جمله سازی با ریان

ز تیغ تو خورشید بریان شود ز گرز تو ناهید گریان شود
ز آتش تیغ توست جان عدوت چون دل عاشقان بریانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال نخود فال نخود فال انگلیسی فال انگلیسی فال قهوه فال قهوه