شاد

شاد به معنای خوشحالی و بی‌غم بودن است. این کلمه نمایانگر حالتی است که انسان در آن احساس مسرت و سرور می‌کند. در حقیقت، شاد بودن به معنای داشتن ویژگی‌هایی است که سبب خوشحالی می‌شود و در گذشته نیز با مفهوم شادی و خوشی همراه بوده است. خوشحال بودن نه تنها به احساسات درونی انسان مربوط می‌شود، بلکه می‌تواند بر رفتار و تعاملات اجتماعی او نیز تاثیر بگذارد. زمانی که فردی خوشحال است، انرژی مثبت بیشتری دارد و این انرژی می‌تواند به دیگران منتقل شود. در نتیجه، شادابی نه تنها برای خود فرد بلکه برای اطرافیان او نیز مفید است و می‌تواند به تقویت روابط اجتماعی کمک کند.

لغت نامه دهخدا

شاد. ( ص ) خوشوقت. خوشحال. بیغم. بافرح. ( برهان قاطع ). خوش و خرم. ( آنندراج ). رام. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ذیل رام ). در پهلوی «شاد» و در اوستا «شات َ» بوده و در سنسکریت «شات َ» بمعنی خوشحال شدن هم هست. ( فرهنگ نظام ). مسرور. شادان. شادمان. خوشرو و تازه روی. مبتهج. بهج. بهیج. ارن. ارون. جذل. جذلان. مقابل دژم. با بودن، شدن، کردن، آمدن، زیستن و نظائر آنها صرف می شود. و به فهرست ولف رجوع شود:
نشستند هر سه به آرام و شاد
چنان مرزبانان فرخ نژاد.فردوسی.یکی هفته بودند از آنگونه شاد
به هشتم در گنج ها برگشاد.فردوسی.و چنانکه ولف در فهرست آورده است، فردوسی کلمه شاد را بصورت قید فعل با صفات بسیط و مرکب دیگری از قبیل: پیروزبخت، خرم، خندان، روشن روان و پیروز، عطف بر یکدیگر بدینسان آورده است:
به بلخ آمدم شاد و پیروزبخت
بفر جهاندار باتاج و تخت.فردوسی.شنیدم همان باد بر تاج و تخت
مبادا مگر شاد و پیروز بخت.فردوسی.همیشه بزی شاد و پیروز بخت
بتو شادمان کشور و تاج و تخت.فردوسی.بدان مستی اندر دهد سر بباد
ترا روز جز شاد و خرم مباد.فردوسی.بدین جایگه شاد و خرم بدی
جز ایدر دگر جای باغم بدی.فردوسی.نشست از بر تخت نوشین روان
بدل شاد و خرم بدولت جوان.فردوسی.رسیدند پیروز درنیمروز
همه شاد و خندان و گیتی فروز.فردوسی.زمین را ببوسید پس پهلوان
که جاوید زی شاد و روشن روان.فردوسی.به پیروز بخت جهان پهلوان
بیایم برت شاد و روشن روان.فردوسی.نه موبد بود شاد و نه پهلوان
نه او در جهان شاد و روشن روان.فردوسی.که شاه جهان جاودان زنده باد
که ما بازگشتیم پیروز و شاد.فردوسی.بدان تا تو پیروز باشی و شاد
سرت سبز بادا دلت پر زداد.فردوسی چنین گفت کامروز با مهر و داد
همه بازگردید پیروز و شاد.فردوسی.به کابل رسیدند خندان و شاد
سخنهای دیرینه کردند یاد.فردوسی.تو بر تخت زر با سیاوخش راد
به ایران بباشید خندان و شاد.

فرهنگ معین

[ په. ] (ص. ) خوش، خشنود.
[ ع. ] (اِفا. ) نادر، کمیاب.

فرهنگ عمید

خشنود، خوشحال، خوشوقت، بی غم، خوش وخرم.
* شاد زیستن: (مصدر لازم ) به شادی و خوشی زندگی کردن.

فرهنگ فارسی

خشنود، خوشحال، خوشوقت، بی غم، خوش وخرم
( صفت ) ۱ - خوش خرم مسرور خوشحال خشنود مقابل اندوهگین غمگین مغموم مهموم. ۲ - خجسته مبارک. ۳ - در بعضی اسمها به صورت جزو موخر آید: احمشاد ( احمد شاد ) محمشاد ( محمد شاد )
... بن شین محدث از قبیبه روایت رئیس بوده گویند: شاد الدیوان. حاکم و مدیر و فرمانده.

فرهنگ اسم ها

اسم: شاد (دختر) (فارسی) (تلفظ: šād) (فارسی: شاد) (انگلیسی: shad)
معنی: خوشحال، بدون غم و اندوه، مسرور، ویژگی آنچه سبب شادی می شود، ( در قدیم ) با شادی و خوشی

فرهنگستان زبان و ادب

{happy} [روان شناسی] ویژگی فردی که احساس شادی یا شادمانی می کند متـ. شادمان

دانشنامه عمومی

شاد (گروه موسیقی). شاد یا شید ( به انگلیسی: Shaed ) یک گروه موسیقی آمریکایی است.

جملاتی از کلمه شاد

بنده نوازی کنیم بی عدد گر بکنی شاد دلم را ز خود
چو بشنید در دین او شد قباد ز گیتی به گفتار او بود شاد
که: من نیز اینقدر نادان نیم وز آن وعده کو کرد شادان نیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال راز فال راز فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ