رهیده

لغت نامه دهخدا

( رهیدة ) رهیدة. [ رَ دَ ] ( ع ص، اِ ) زن جوان نازک اندام تازه روی. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || نوعی از طعام که از گندم کوفته و شیر ترتیب دهند. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
رهیده. [ رَ دَ / دِ ] ( ن مف / نف )نجات یافته. خلاص شده. ( فرهنگ فارسی معین ). فائز. مستخلص. ( یادداشت مؤلف ). منجو. ( منتهی الارب ): انهیار؛ رهیده شدن. انقیاص؛ رهیده شدن. انبشاق؛ رهیده شدن بندآب. ( تاج المصادر بیهقی ). هور؛ رهیده شدن. ( دهار ).

فرهنگ عمید

رهاشده، آزادشده، نجات یافته.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نجات یافته خلاص شده.
زن جوان نازک اندام تازه روی

ویکی واژه

نجات یافته.

جمله سازی با رهیده

با چابکان دلبر و شوخان دلفریب بسیار درفتاده و اندک رهیده‌اند
هزار شاخ برهنه قرین حلهٔ گل شد هزار خار مغیلان رهیده گشت ز خاری
این گردن ما زین رسن پیسهٔ ایام کی گردد چون گردن احرار، رهیده؟
مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است خرم دلی که از غم هجران رهیده است
مستان جام شوق ز مستی و بیخودی از قید هست و نیست اسیری رهیده اند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس کش یعنی چه؟
کس کش یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز