رهزن

لغت نامه دهخدا

رهزن. [ رَ زَ ] ( نف مرکب ) دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن. ( ناظم الاطباء ). قاطع طریق:
بشد تافته دل یل رزمجوی
سوی ره زنان رزم را داد روی.اسدی.قافله هرگز نخورد و راه نزد باز
باز جهان رهزن است و قافله خوار است.ناصرخسرو.حکم غالب راست چون اغلب بدند
تیغ را از دست رهزن بستدند.مولوی.چو مردانگی آید از رهزنان
چه مردان لشکر چو خیل زنان.سعدی ( بوستان ).رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن ازو
اگر امروز نبرده ست که فردا ببرد.حافظ.|| فریب دهنده. از راه برنده:
خال سبزی که بر آن عارض گندم گون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست.حافظ.رجوع به راهزن شود.

فرهنگ معین

(رَ زَ ) (ص فا. ) نک راهزن.

فرهنگ عمید

دزدی که سر راه می گیرد و اموال مردم را می برد، دزد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه در راهها مسافران را غارت کند قاطع طریق. ۲ - سرود گوی مطرب.
دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن.

دانشنامه عمومی

رهزن ( به آلمانی: Rehsen ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در ارانینباوم - وورلیتس واقع شده است. رهزن ۲۶۰ نفر جمعیت دارد.

جمله سازی با رهزن

ای زده راه بر دلم نرگس نیم مست تو رهزن دل شدی مرا روح روان کیستی
ملالت نفزایید دلم را هوس دوست اگر رهزندم جان ز جان گردم بیزار
دامن ریگ روان را خار نتواند گرفت دست رهزن کوته است از کاروان عاشقان
زین مشت پرکه رهزن آرام‌کس مباد برآشیان الفت عنقا زدیم پا
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
هستند رهزنان خزان، گوش بر صدا بی صوت ازان بود جرس کاروان گل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کیری یعنی چه؟
کیری یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
رویت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز