ذیل

دامان و دامن جامه

ذیل به بخش پایینی لباس یا جامه اشاره دارد، به عنوان مثال، می‌توان به دامن یک پیراهن یا لباس اشاره کرد که به شکل طبیعی در پایین آن قرار دارد.

دامن هر چیز

این واژه همچنین به معنای دامن یا لبه پایین هر چیز به کار می‌رود. این کاربرد می‌تواند شامل اشیاء مختلف باشد که دارای لبه یا دامن هستند، مانند دامن درختان یا دامن کوه‌ها.

آخر هر چیز

به معنای انتها یا آخر هر چیزی نیز به کار می‌رود، این کاربرد می‌تواند شامل پایان یک متن، داستان یا هر نوع محتوای دیگری باشد.

به معنی پایین

این واژه به معنای پایین نیز استفاده می‌شود. برای نمونه، می‌توان گفت: توضیحات در ذيل ذکر شده‌اند، که نشان‌دهنده این است که توضیحات در قسمت پایینی متن یا سند قرار دارند.

بخشی در پایان کتاب

ذیل به بخشی از کتاب یا متن اشاره دارد که در انتهای آن قرار می‌گیرد و برای توضیح یا تفسیر برخی از مطالب متن نویسنده نوشته می‌شود. این بخش می‌تواند شامل توضیحات اضافی، منابع، یا یادداشت‌های نویسنده باشد.

رساله یا کتابی در تکمیل مطالب دیگر

ذیل به یک رساله یا کتاب اشاره دارد که به منظور تکمیل یا توضیح بیشتر بر روی مطالب دیگر نوشته می‌شود. این نوع نوشته‌ها به عنوان پیوست یا تکمیل‌کننده اطلاعات اصلی در نظر گرفته می‌شوند.

نام کوکبی در صورت المراة المسلسله

در صورت فلکی المراة المسلسله ذیل به ستاره‌ای خاص در این صورت فلکی اطلاق می‌شود. ستاره‌ها در نقشه‌های آسمانی و مطالعات نجومی برای شناسایی و موقعیت‌یابی مورد استفاده قرار می‌گیرند.

لغت نامه دهخدا

ذیل. [ ذَ ] ( ع اِ ) دامان. دامان جامه. دامن. دامن هر چیزی. || دامنه:
و آن بیابان سر بسر در ذیل کوه
بر خلایق گشته موسی با شکوه.مولوی. || آخر هر چیزی. || سپس هر چیزی. || ذیل ریح؛ آنچه زمین را روبد از باد و نشانهائی که در ریگ از وزش باد همچون نشان کشش دامن بماند. || ذیل فرس و غیر آن؛ دم اسپ و جز آن. دنب. ذنب. دمب. دُم. || دنبال. دنباله هر چیزی. || آنچه فروهشته باشد، از هر چیز که باشد. || ذیل دائل؛ خواری و رسوائی. || ذوذیل؛ لقب اسب شیبان. || ذیل صفحه، پای ورق، || در ذیل، در زیر، در پائین. || ذیل کتابی؛ دنباله. ضمیمه. لاحقه. تذییل کتابی؛ دنباله. ضمیمه. لاحقه. تذییل. ملحقة. متمم. تتمیم. که چون استدراکی بر کتاب افزایند. ج، اذیال، ذیول، اَذیُل:
دست زن در ذیل صاحب دولتی
تا ز افضالش بیابی رفعتی.مولوی.هود دادی پند کای پر کبر خیل
برکند از دستتان این باد ذیل.مولوی.او بداد رزق پر کرده ست ذیل
داد رزق تو نمی گنجد بکیل.مولوی.خوشبوی چرخ اطلس چرخ از بخورماست
در زیر ذیل خویش چو مجمرگرفته ایم.نظام قاری.آن رخت قاری کوکز کم و ذیل
در وی توانیم زددست و پاپی.نظام قاری.|| طول ذیل؛ جود. سخا. جوانمردی. رادی || قصر ذیل؛ بخل. || طویل الذیل؛ توانگر.مالدار. غنی.
ذیل. [ ذَ ] ( ع مص ) دامن کشان رفتن. خرامیدن. ( دهار ) ( زوزنی ). دامن کشیدن و خرامان رفتن. دامن بر زمین کشیدن. دامن درکشیدن. ( دهار ). || صاحب ذیل و دامان شدن. || ذیل ذنب؛ برداشتن دم را. افراشتن دم را. || ذالت المراءة ذیلا؛ لاغر گردید. || ذال الشی ٔ؛آسان رسید. سبک گردید. || ذالت حاله؛ فروتر شد حال او. || ذال الیه؛ گستاخی کرد.
ذیل. [ ذَ ] ( اِخ ) نام کوکبی در صورت المراءة المسلسلة.

فرهنگ معین

(ذَ یا ذِ یْ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - دامن جامه، پایین هر چیز. ۲ - آخر هر چیز. ج. اذیال. ۳ - دنباله، پایین. ۴ - دامنه. ۵ - بخشی در پایین کتاب که برای توضیح بعضی مطالب متن نویسند. ۶ - رساله یا کتابی که در تکمیل مطالب کتاب دیگر نویسند.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] آخر چیزی.
۲. [قدیمی] دامان، دامن، دامن هر چیز، پایین، دنباله.
۳. [قدیمی] دم.

فرهنگ فارسی

دامان، دامن، پایین، دنباله هرچیز، دم، آخرچیزی
( اسم ) ۱ - دامان دامان جامه. ۲ - دامن هر چیز دنباله پایین. ۳ - دامنه. ۴ - آخر هر چیز. ۵ - بخشی در پایان کتاب که برای توضیح بعض مطالب متن نویسند. ۶ - رساله یا کتابی که در تکمیل مطالب دیگر نویسند جمع اذیال.
نام کوکبی در صورت المراه المسلسله.

جملاتی از کلمه ذیل

رویدادهای که در سال ۱۹۲۴ میلادی در افغانستان رخ داده‌اند، در ذیل بیان شده‌اند.
فروپوش عیبش به ذیل عطوفت بهار ار سخن مبتذل می‌فرستد
مردم فهمیده باید تا ز آتش دم زند کی رسد در ذیل عرفان دست و هم خر کله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم