خوشه چین. [ ش َ / ش ِ ] ( نف مرکب ) چیننده خوشه. لاقط. لاقطه. ( از یادداشت مؤلف ). آنکه پس از درو کردن کشت زار جو و گندم و جمعآوری حاصل، تک خوشه هایی که در آنجا مانده برای خویشتن جمع می کند. ( ناظم الاطباء ):
ز ادراکش عطارد خوشه چین است
مگر خود نام خانش خوشه زین است.نظامی.ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم
باری نگه کن ای که خداوند خرمنی.سعدی.ای پادشاه سایه ز درویش وامگیر
ناچار خوشه چین بود آنجا که خرمن است.سعدی.عاقلان خوشه چین از سر لیلی غافلند
کاین کرامت نیست جز مجنون خرمن سوز را.سعدی.خداوند خرمن زیان می کند
که با خوشه چین سر گران می کند.سعدی ( بوستان ).ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی.حافظ.به خرمن دو جهان سر فرونمی آرند
دماغ کبر گدایان و خوشه چینان بین.حافظ.تامیتوان ز آبله دست رزق خورد
بهر چه خوشه چین ثریا شود کسی.صائب. || آنکه از حاصل کار یا دانش یا هنر یا خرمن کسی اندکی برگیرد. که از هر جا برای خود چیزی اندوخته کند. ریزه خوار. ( ناظم الاطباء ):
عطا ز خرمن خود میکنم چو صاحب شیر
نه خوشه چینم چون کدخدای خرچنگی.اخسیکتی.ای که بهر توشه جان عقل کل
خرمن صدق ترا شد خوشه چین.خاقانی.خواجه فرمودند سخن خواجگان است که ما خوشه چین علمائیم. ( انیس الطالبین ).
( ~. )(ص فا. )۱ - آن که خوشه های غلات یامیوه های درختان را می چیند. ۲ - آن که پس از درو و جمع آوری محصول خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند. ۳ - آن که از هرجا چیزی (مادی یا معنوی ) برای خود اندوخته کند.
۱. ویژگی شخص فقیری که پس از درو شدن محصول مزرعه و کشتزار جو و گندم در آن گردش می کند تا خوشه های باقی ماندۀ روی زمین را جمع کند.
۲. [مجاز] کسی که از هرجا و هرچیزی بهره و توشه ای به دست می آورد.
۳. [مجاز] گدا.
( صفت ) ۱ - آنکه خوشه های غلات یا درختان میوه دار را چیند. ۲ - آنکه پس از درو شدن و جمع آوری محصول خوشه های باقیمانده را برای خود جمع کند. ۳ - کسی که از هر جا چیزی ( مادی یا معنوی ) را برای خود اندوخته کند.
آن که خوشههای غلات یامیوههای درختان را میچیند.
آن که پس از درو و جمع آوری محصول خوشههای باقی مانده را برای خود جمع میکند.
آن که از هرجا چیزی (مادی یا معنوی)
برای خود اندوخته کند.
💡 خوشه چین صاحب خرمن چه براند زدری گو مرانش که بخرمن زند از آه شرر
💡 ایفروغ رخت آتش زده بر خرمن ماه خوشه چین لب جانپرور تو روح الله
💡 به هر طرف نگری دورباش برق بلاست به گرد خرمن ما خوشه چین نمی باشد
💡 چو کلکت دانه مشکین فشاند هزارش چون عطارد خوشه چین است
💡 ای آفتاب از رخ خوب تو قرض خواه وی آسمان ز خرمن قدر تو خوشه چین
💡 هر آن نوری که بینی در من، اوراست من اینجا خوشه چینم، خرمن اوراست