باردان

کلمه باردان به معنای ظرفی است که برای حمل و نگهداری بار، کالا یا مواد استفاده می‌شود. این واژه در زبان فارسی به طور خاص به خورجین، جوال یا هر نوع ظرفی که برای حمل بار به کار می‌رود، اشاره دارد.

تعریف و کاربرد

باردان به عنوان یک واژه، به ظرف یا محفظه‌ای اطلاق می‌شود که برای نگهداری و حمل بار استفاده می‌شود. این بار می‌تواند شامل مواد غذایی، کالاهای تجاری یا هر نوع باری باشد که نیاز به جابجایی دارد. واژه باردان می‌تواند به خورجین (ظرفی که معمولاً بر دوش حیوانات بارکش قرار می‌گیرد) یا جوال (کیسه‌ای که معمولاً برای حمل غلات یا مواد خشک استفاده می‌شود) اشاره کند.

معانی مجازی

در برخی مواقع، این واژه ممکن است به‌طور مجازی به افرادی اطلاق شود که بار یا مسئولیت خاصی را بر دوش دارند. به عنوان مثال، فردی که مسئولیت‌های زیادی را در زندگی یا کار خود تحمل می‌کند، ممکن است به عنوان یک باردان توصیف شود.

لغت نامه دهخدا

باردان. ( اِ مرکب ) خرجین و جوال و هر ظرفی که در آن چیزی کنند. ( برهان ). آوند و ظرف که در آن چیزی نهند، از برهان و شروح نصاب، و در رشیدی نوشته که جوال و خرجی. ( غیاث ). خرجین. ( جهانگیری ). خورجین و جوال و ظروف از قبیل شیشه و سبو و قرابه و امثال آن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). اِناء. حَقیبة. وِعاء.( زمخشری ) ( دهار ) ( مجمل اللغه ) ( ترجمان القرآن ). خَنور. آوند. جامه دان. جوال. ( فرهنگ خطی نسخه کتابخانه لغت نامه ). رخت دان. ظَرْف. ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ) ( ربنجنی ). آنچه از چوب خرما و مانند آن بافند جهت بار خربزه و مانند آن، شریجه. رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. بمعنی جوال، حکیم سنائی فرماید:
چو اندر باردان او یکی ذره نمیگنجد
چگونه کل موجودات را در آستین دارد؟( از فرهنگ سروری ).در بازار آنجا [ مصر ] از بقال و عطار و پیله ور هرچه فروشندباردان آن از خود بدهند اگر زجاج باشد و اگر سفال واگر کاغذ. فی الجمله احتیاج نباشد که خریدار باردان بردارد. ( سفرنامه ناصرخسرو ).
محنت اندر سینه من ره ندانستی کنون
شاهراه سینه من بار دانست ازغمت.خاقانی.|| صراحی شراب. ( برهان ). صراحی. ( غیاث ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ خطی نسخه کتابخانه لغت نامه ) ( شرفنامه منیری ). ظرف بزرگ با گردن طویل که برای نگهداری شراب بکار میرود. ( دِمزن ): و منع شراب فروختن و خوردن و سایر ملاهی را بحدی رسانند... که قرابها و خمها و باردانها را نیز میریختند. ( از تاریخ فیروزشاهی ).

فرهنگ معین

( اِ. ) ظرف.

فرهنگ عمید

۱. جای بار، هر چه در آن کالا یا باری می گذارند.
۲. خورجین، جوال.

ویکی واژه

ظرف.

جملاتی از کلمه باردان

قسمت آن باردان مایده و نان گرم قسمت این عاشقان مملکت و فرخی
چو اندر باردان من یکی ذره نمی‌گنجد چگونه کل موجودات را در باردان دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم