آموزگار

آموزگار

معلمان در زمینهٔ سواد و اعداد، کاردستی یا آموزش شغلی، هنرها، مذهب، مدنی، نقش های جامعه یا مهارت های زندگی آموزش می‌دهند. وظایف رسمی آموزش شامل آماده سازی دروس طبق برنامه های درسی توافق شده، دادن درس و ارزیابی پیشرفت دانش آموز است.

  • همانا ز بس راحت روزگار بمردم شد ابلیس آموزگار
  • مرا گر سر آمد همی روزگار نمانم به تدبیر آموزگار
  • یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار
  • چه نیکو بود گردش روزگار خردیافته مرد آموزگار
  • ازینسان برآید همه کام نهمت کرا بود چون دولت آموزگاری
  • ای ترا دائم بشادی بخت فرخ رهنمون وی تو را دائم بدولت روزگار آموزگار

لغت نامه دهخدا

( آموزگار ) آموزگار. [ زْ / زِ ] ( ص مرکب ) آنکه آموزد. آنکه یاد دهد. معلم. آموزنده. استاد. مربی. || توسعاً، ناصح. اندرزگوی. هادی. راهنما. مجرب

فرهنگ معین

( آموزگار ) (زْ یا زِ ) [ په. ] (ص. ) ۱ - معلم. ۲ - معلم مدرسة ابتدایی. ۳ - اندرزگوی. ۴ - پرورنده، مربی.

فرهنگ عمید

( آموزگار ) ۱. آموزنده، کسی که به دیگری درس بدهد.
۲. استاد.
۳. معلم، معلم مدرسۀ ابتدایی.
۴. ناصح، اندرزگو.
۵. راهنما: هم او آفرینندۀ روزگار / به نیکی هم او باشد آموزگار (فردوسی: ۶/۳۲۰ ).

فرهنگ فارسی

( آموزگار ) ( صفت ) ۱- آنکه آموزد آنکه یاد دهد معلم آموزنده. ۲ - معلم مدرس. ابتدائی. ۳ - ناصح اندرزگوی. ۴ - راهنما هادی. ۵ - شاگرد متعلم.
آموزنده، استاد، معلم، معلم مدرسه ابتدائی، کسی که بدیگری درس بدهد، ناصح، اندرزگو، راهنما

دانشنامه عمومی

آموزگار. آموزگار یا معلّم ( به انگلیسی: Teacher ) کسی است که پیشه اش آموزش به دیگران باشد و تدریس در «آموزش و پرورش» یا «تعلیم و تربیت» شغل وکار او به شمار آید. 
در فرهنگ فارسی عمید، معلم را معادل با واژه هایی مانندِ: تعلیم دهنده، آموزاننده و آموزگار آورده است. در لغت نامهٔ دهخدا نیز معلم به معنی آموزاننده، مدرس و آموزگار معنی شده است. شعاری نژاد، در فرهنگ علوم رفتاری دو تعریف از واژهٔ معلم ارائه نموده است: کسی که به منظورِ آموزش معیین به یک عده دانش آموزان در یک مؤسسهٔ تربیتی استخدام شده است، کسی که دورهٔ تربیت معلم را تمام کرده است. 

دانشنامه آزاد فارسی

آموزگار.
معلم دبستان، در آموزش و پرورش ایران. تحصیلات رسمی لازم برای آموزگاران، معمولاً دیپلم متوسطه است. در دهه های گذشته، معمولاً آموزگاران دبستان در دانشسرای مقدماتی، دانشسرای روستایی، یا در دوره های یک سالۀ تربیت معلم (تا دهۀ ۱۳۴۰) آموزش می دیدند و اکنون تربیت آموزگاران به عهدۀ مراکز تربیت معلم (در دوره های دوساله) و دانشسراهای روستایی است. آموزگارانی که در مدارس سپاه دانش (دبستان های روستایی که معلمان آن ها افراد سپاه دانش بودند) درس می دادند، آموزگار سپاهی خوانده می شدند. آموزگاران سپاهی در مراکز سپاه دانش و طی دوره های آموزشی چهارماهه برای آموزگاری تربیت می شدند. اصطلاح آموزگار، برای معلمان دبستان در ایران، ظاهراً نخستین بار در ۱۳۰۳ش به کار رفته است.

ویکی واژه

آنکه در دبستان (دوره ابتدایی) آموزش میدهد. تعلیم دهنده و راهنما. معلم.
اندرزگوی. پرونده. مربی. آموزاننده.
آموزگار

جملاتی از کلمه آموزگار

در این خطبه علی بن ابی‌طالب پس از نکوهش مردم کوفه و شکوه از آنان در انتهای خطبه می‌گوید «سوگند به خدا چه نادان مردمی که رهبر آنان معاویه و آموزگارشان پسر نابغه (عمرو عاص) باشد.» در این خطبه مردم کوفه بسیار مورد نکوهش قرار گرفته‌اند و به سستی آنان در جنگ و به بدعهدی و بی وفایی آنان اشاره شده‌است.
ابراهیم پطرس(به عربی: إبراهيم بُطرُس إبراهيم) (۱۹۰۳-۱۹۶۲م) آموزگار، روزنامه‌نگار و مترجم عراقی از اهالی موصل بود. سرزمین کوران (اچ. جی. ولز)، عصر اتم و الموصل را به عربی ترجمه کرد. چگونه شیوه‌ای پیروزمند برای خود برگزینی (کیف تختار لک مسلکا ناجحا) از آثار اوست.
نیست لایق باز اصطبلت سپردن اینقدر باشد خرد آموزگارم
که دارد به یاد این چنین روزگار که داند شنیدن ز آموزگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم