ادامه

کلمه ادامه در زبان فارسی به معنای ادامه دادن یا ادامه یافتن است و به شیوه‌های مختلفی در جملات به کار می‌رود. اگر این واژه در میانه جمله قرار گیرد، معمولاً نیازی به ویرگول ندارد، مگر اینکه بخواهید بخش‌های مختلف جمله را از هم تفکیک کنید. در صورتی که این کلمه در انتهای جمله باشد و جمله ادامه یابد، باید از نقطه استفاده کرد. این کلمه می‌تواند به‌طور مستقل نیز در جملات به کار رود. همچنین می‌تواند به عنوان بخشی از فعل مرکب نیز استفاده شود. معمولاً این واژه با کلمات دیگری مانند دادن ترکیب می‌شود، این کلمه در متون علمی، ادبی، روزنامه‌نگاری و دیگر زمینه‌ها قابل استفاده است و باید با توجه به فضای متن، مناسب‌ترین شکل و نحوه استفاده از آن انتخاب شود.

لغت نامه دهخدا

( ادامة ) ادامة. [ اِ م َ ] ( اِخ ) شهریست دارای سور از شهرهای نفتالی بین کنادة و رامة و ظاهراً در شمال غربی بحرالجلیل واقع بوده است و اثری از آن تاکنون بدست نیامده است. ( ضمیمه معجم البلدان ).
ادامه. [ اِ م َ ] ( ع مص ) اِدامة. اِدامت. همیشه داشتن. پیوسته گردانیدن. ( مجمل اللغة ). پیوستگی. دایم داشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ): یدیم اﷲ نعمته علیه. ( تاریخ بیهقی ص 217 ). ادام اﷲ بقاه؛ خدای زیست او را همیشگی کناد. ادام اﷲ ظله. ادام اﷲ ظلکم. و بشنوده باشد خان ادام اﷲ عزّه. ( تاریخ بیهقی ص 72 ). با فرزند استادم خواجه بونصر ادام اﷲ سلامته. ( تاریخ بیهقی ص 289 ). گفتند دیر است در آرزوی آنند که رعیت سلطان اعظم ملک الاسلام شهاب الدوله ادام اﷲ سلطانه باشند. ( تاریخ بیهقی ص 348 ). ابوجعفر الامام قائم بامراﷲ ادام اﷲ سلطانه. ( تاریخ بیهقی ص 287 ). حاجب فاضل عم خوارزمشاه ادام اﷲ تأییده ما را امروز بجای پدر است. ( تاریخ بیهقی ص 332 ). || درنگ کردن در. || درنگی کردن. || ادامه دَلو؛ پر کردن آن. || ادامه سما؛ پیوسته باریدن آن. || فرونشانیدن جوش دیگ به آب سرد. جوشش دیگ به آب سرد بنشاندن. || واپژوهیدن. || بشخو کردن. || برگردانیدن تیر را بر ابهام و هموار کردن آن. || باقی داشتن دیگ بر دیگپایه بعد از پختن. || مبتلا به سرگیجه و دوار شدن. || ساکن گردانیدن. ( مؤید الفضلاء ).
- ادامه دادن؛ مداومت کردن. پیوسته گردانیدن.
- ادامه کار؛ ( اصطلاح فیزیک ) اصلی است که بموجب آن محرک مساویست با کار مقاوم.
- ادامه نظر؛ بَرْهمة. پیوسته نگریستن.

فرهنگ معین

(اِ مِ ) [ ع. ادامة ] (مص م. ) دایم داشتن، دوام دادن.

فرهنگ عمید

۱. پایداری.
۲. (اسم ) دنباله: ادامهٴ صحبت.
۳. دنبال کردن، پیگیری کردن.

جملاتی از کلمه ادامه

آن غنچه‌های نستر بادامه‌های قز شد زر قراضه در وی چون تخم پیله مضمر
ای‌که ترا به ز خشن‌جامه نیست حکم بر ابریشم و بادامه نیست
همه رخ گل چو بادامه ز نغزی همه تن دل چو بادامِ دو مغزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم