لغت نامه دهخدا
( آتش داغ ) آتش داغ. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) اثر آتش بر بشره.
( آتش داغ ) آتش داغ. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) اثر آتش بر بشره.
( آتش داغ ) اثر آتش بر بشره
آتشداغ
داغی که بر اثر سوختگی بر روی پوست باقی میماند.
💡 نمیدانی چه سوزی در درون است درونم ز آتش داغ تو خون است
💡 از خاک کشتگان غمت لاله می دمد یعنی هنوز ز آتش داغت نرسته اند
💡 سوزم چو شمع زآتش داغت به قتلگاه پروانه ها کشند زدل، شعله های آه
💡 گل، چهره اش از خون جگر گیرد رنگ؛ لاله، رخش از آتش داغ افروزد!
💡 ترا از داغ دل گر رخ برافروخت مرا از آتش داغت جگر سوخت
💡 سوختم پروانهسان در آتش داغ غمش میپریدم سوی او بال و پری میداشتم