واژه بحبوحه در زبان فارسی، مفهومی چندوجهی را در بر میگیرد که غالباً به معنای میان، وسط، اوج، یا اوج گرفتن یک امر به کار میرود. این واژه نه تنها به موقعیت مکانی در مرکزیت یک چیز اشاره دارد، بلکه گویای رسیدن به بالاترین نقطه شدت، شکوفایی، یا فعالیت یک پدیده نیز هست. فراتر از این معنای اصلی، به طور خاص به زمان اوج گرفتن، بحرانی شدن، یا رسیدن به نقطه عطف یک رویداد یا واقعه نیز اطلاق میشود. در واقع، زمانی که یک اتفاق، چه مثبت و چه منفی، در حال شدت گرفتن، گسترش یافتن، یا رسیدن به نقطه اوج خود است، میتوان از این کلمه برای توصیف آن زمان استفاده کرد. این مفهوم میتواند به اوج هیجان در یک مسابقه ورزشی، نقطه اوج یک بحران سیاسی، یا حتی قله شکوفایی یک هنر اشاره داشته باشد. به طور خلاصه، به دورهای اشاره دارد که یک اتفاق یا رویداد در بالاترین سطح خود قرار دارد، چه از نظر شدت، اهمیت، یا تاثیرگذاری. این واژه، تصویری زنده از رسیدن به نقطه کانونی یک ماجرا را ترسیم میکند. درک معنای بحبوحه به ما کمک میکند تا ظرافتهای زبان فارسی را بهتر دریابیم و بتوانیم موقعیتها و زمانهای خاص را با دقت بیشتری توصیف کنیم. این واژه، گویای پویایی و شدت گرفتن وقایع است و به ما امکان میدهد تا از کلیگویی فراتر رفته و به جزئیات و نقاط اوج توجه کنیم.
بحبوحه
لغت نامه دهخدا
- بحبوحةالجنة؛ میان بهشت. ( مهذب الاسماء ): من سره ان یسکن بحبوحة الجنة فلیلزم الجماعة. ( حدیث ).
- بحبوحةالدار؛ میان سرای. خیاره. ( تاج العروس ). مأخوذ از تازی، میان خانه و وسط آن. ( ناظم الاطباء ).
- در بحبوحه؛ در گیراگیر کار. در وسط کار.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] میان خانه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) میان وسط: در بحبوح. کار.
میان و وسط هر چیزی وسط مکان.
ویکی واژه
جمله سازی با بحبوحه
برخی از منتقدان بر این باورند که نتیجه رقابت بین چینیسازی و آمریکاییسازی ممکن است به ظهور قدرت سومی منجر شود یا یکی از این دو را به بازیگری با بیشترین قدرت چانهزنی تبدیل کند. در بحبوحه این رقابت، ممکن است منافع و حقوق مشاغل محلی نقض شود.