امتناع

در زبان‌شناسی، این واژه از ریشه منع به معنای متوقف کردن یا خودداری کردن است. در منطق، این واژه در دو مفهوم متفاوت مورد استفاده قرار می‌گیرد: اول، به معنای امتناع به عنوان ضرورت انتفا، که نشان‌دهنده ضرورت عدم وجود چیزی است؛ به این معنا که عدم وجود یک چیز، الزامی و ضروری می‌باشد. در نظر منطق‌دانان و حکما، این مفهوم هم‌چون وجوب و امکان، از مفاهیم بدیهی است و به تعریف نیاز ندارد. دوم، به عنوان یکی از اجزای قضایا محسوب می‌شود که به معنای غیرممکن بودن اتصاف موضوع به محمول است. به عنوان مثال، نمی‌توان گفت که انسان، جماد است؛ زیرا این امر ممتنع و محال است. همچنین، اصطلاح امتناع در دو قاعده مهم منطق یعنی امتناع اجتماع نقیضین و امتناع ارتفاع نقیضین نیز کاربرد دارد. این دو قاعده به ما کمک می‌کنند تا از تناقضات در استدلال‌ها جلوگیری کنیم و به وضوح بیشتری در فهم مسائل منطقی دست یابیم.

لغت نامه دهخدا

امتناع. [ اِ ت ِ ] ( ع مص، اِ مص ) بازایستادن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). واایستادن. ( مقدمه لغت سیدشریف جرجانی ). بازداشتگی. ( ناظم الاطباء ). سر باززدن. ( فرهنگ فارسی معین ). ممانعت. ( ناظم الاطباء ). خودداری. ( فرهنگ فارسی معین ). تعرض. عدم روایی. عدم قبول.عدم پذرفتاری. ( ناظم الاطباء ). استنکاف:
کنم قصد نه شهر علوی که همت
از این هفت سفلی نمود امتناعی.خاقانی.یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم به علت آن اختیار آمد که غالب اوقات نیک و بد در سخن اتفاق افتد. ( گلستان سعدی ). || انکار. ( ناظم الاطباء ). || قوی گشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مقدمه لغت سید شریف جرجانی ) ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح فلسفه، مقابل امکان و وجوب و عبارت از سلب امکان است. ( ازفرهنگ علوم عقلی، تألیف دکتر سجادی ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) پرهیز کردن، سر باز زدن. ۲ - (اِمص. ) خودداری.

فرهنگ عمید

بازایستادن، خودداری کردن، خودداری از پذیرفتن امری یا انجام دادن کاری.

فرهنگ فارسی

بازایستادن، خودداری کردن، خودداری ازپذیرفتن امری یاانجام دادن کاری
۱ - ( مصدر ) باز ایستادن سر باز زدن ۲ - ( اسم ) خود داری. ۳ - ضرورت عدم شئ.

دانشنامه آزاد فارسی

اِمْتِناع
(در لغت از ریشۀ منع، به معنای بازایستادن، خودداری و انکار) در اصطلاح منطق، در برابر وجوب و امکان، در دو معنی به کار می رود: ۱. امتناع، به معنی ضرورت انتفا، که در این معنی به معنی ضروری بودن عدم چیزی است. به نظر اهل منطق و حکمت، امتناع همانند وجوب و امکان مفهومی بدیهی و بی نیاز از تعریف است؛ ۲. امتناع، مادۀ قضیه؛ که یکی از مواد سه گانۀ قضایا است و آن، محال بودن اتصاف موضوع به محمول است. چنان که جمادبودن انسان، ممتنع است. اصطلاح امتناع در دو قاعدۀ مهم و اساسی منطق یعنی امتناع اجتماع نقیضین و امتناع ارتفاع نقیضین (منع خُلُوّ) هم آمده است.

ویکی واژه

rifiuto
پرهیز کردن، سر باز زدن.
خوددا

جمله سازی با امتناع

کنم قصد نه شهر علوی که همت ازین هفت سفلی نمود امتناعی
گفت چون فرمود آن شاه مطاع من کی بودم تا کنم زان امتناع
گر قدر، میتواندش افزود تا حد امتناع افزون باد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود فال تماس فال تماس فال عشق فال عشق