برماس

لغت نامه دهخدا

برماس. [ ب َ ] ( اِمص ) لمس و دست کشی. ( از برهان ). لمس و سودن دست بر چیزی برای شناختن و ادراک درشتی و نرمی و سردی و گرمی آن و مالیدن چیزی بر چیزی. ( از آنندراج ). برمچ. پرماس. پرواس. بشار. || ( اِ ) لامسه. ( از برهان ) ( از آنندراج ). قوه لامسه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) لمس بساوش.

جمله سازی با برماس

استدلال گویرت شباهتی سطحی به نظریه‌های اخلاق گفتمانی یورگن هابرماس، کارل اتو آپل و دیگران دارد. شاگرد او راجر پیلون نسخه‌ای لیبرترین از نظریه گیورث را توسعه داده‌است.
بد نام عالمیم ز ما احتراز کن برماست حفظ جانب ناموس و ننگ تو
یورگن هابرماس و کارل اتو آپل بنیان‌گذاران اخلاق گفتمانِ مدرن هستند.
برماستم کند بس گوید خدا ببخشد خواجه به روز محشر جرم مرا ببخشد
لوره آثار فلسفی مختلفی از نویسندگانی همچون لودویگ ویتگنشتاین، یورگن هابرماس و گیلبرت رایل را به زبان استونیایی ترجمه کرده‌است.
همچنین بیش از ۱۳۰ روشنفکر معروف از جمله نوام چامسکی، یورگن هابرماس و اسلاوی ژیژک در نامه‌ای سرگشاده خواستار آزادی او شدند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
محنت یعنی چه؟
محنت یعنی چه؟
بی عرزه یعنی چه؟
بی عرزه یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز