توشیح، که در زبان فارسی به معنای آراستن و مرتب کردن است، در علم بدیع و ادبیات به مفهوم خاصی اشاره دارد که در آن، حروف یا کلمات به گونهای در ابیات شعر یا نثر قرار میگیرند که ترتیب آنها به شکل خاصی موجب شکلگیری جملات یا عبارات معنادار میشود. این تکنیک زبانی، نه تنها به زیبایی و جذابیت متن میافزاید، بلکه به گوینده این امکان را میدهد که منظور واقعی خود را به صورت واضح و قابل فهم به مخاطب منتقل کند. به عبارت دیگر، تُوشیح به نوعی هنر و مهارت در انتخاب و چیدمان کلمات و حروف اشاره دارد که میتواند به عمق معنایی اثر افزوده و ارتباطی عمیقتر میان شاعر یا نویسنده و خواننده برقرار سازد. در واقع، این روش به شیوایی بیان و تأثیرگذاری کلام کمک میکند و به نوعی بر غنای ادبیات فارسی میافزاید. با استفاده از تُوشیح، نویسندگان و شاعران میتوانند عواطف و احساسات خود را به طرز مؤثری منتقل کنند و به اثر خود حیات ببخشند. این قاعده، به ویژه در اشعار کلاسیک و متون ادبی که به زیبایی و ساختار اهمیت ویژهای داده میشود، اهمیت دوچندان پیدا میکند و نشاندهندهی توانایی فنی و هنری نویسنده در به کارگیری زبان است. در نهایت، تُوشیح به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در علم بدیع، به غنای ادبیات و انتقال معانی عمیقتر کمک میکند.
توشیح
لغت نامه دهخدا
توشیح. [ ت َ ] ( ع مص ) وشاح در گردن کسی افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). حمایل درافکندن به گردن دیگری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حمایل در گردن انداختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). وشاح پوشانیدن زن را. ( از اقرب الموارد ). || آرایش دادن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آراستگی و زینت دادن. ( از ناظم الاطباء ). آراستن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || نوشته ای را به مهر و امضای خود مزین کردن.( فرهنگ فارسی معین ). || اصطلاحاً امضاء کردن شاه قوانین را پس از تصویب مجلسین.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (ادبی ) در بدیع، به دست آمدن اسم شخص یا چیزی از جمع و ترکیب حرف اول هرمصراع یا بیت. &delta، چنین شعری را «موشح» گویند.
۳. [قدیمی] آراستن، زینت دادن، موشح ساختن.
۴. [قدیمی] حمایل به گردن کسی انداختن.
فرهنگ فارسی
جملاتی از کلمه توشیح
نخل اشعار تو طغرل نام میآرد ثمر گلشن توشیح را خاصیت اینم کردهاند!
گر نروند از پی توشیح و هزل هزل و خرافات ز شاعر خطاست!