زبان ادبی، شاخهای از زبان است که در نوشتار تجلی مییابد و میتواند برگرفته از گویشهای غیرمعیار یا حتی صورت معیار زبان باشد. در برخی موارد، مسیری متمایز از زبان گفتاری در پیش میگیرد؛ آنچنان که فاصلهای چشمگیر میان این دو پدیدار میشود. هنگامی که چنین شکافی میان زبان ادبی و زبان محاوره رخ مینماید، از پدیده دوگانگی زبانی سخن به میان میآید.
درک این مفهوم، بسته به زبان و قراردادهای اصطلاحی هر حوزه، میتواند متفاوت باشد. به عنوان مثال، در اروپای شرقی و در حوزه زبانشناسی اسلاوی، این اصطلاح هممعنی با زبان معیار به کار میرود. در این میان، زبان مقدس نیز مفهومی مرتبط است که به گونهای از زبان اشاره دارد که در مناسک مذهبی ادیان خاص مورد استفاده قرار میگیرد.
زبان فارسی، یا فارسی نوین، به طور مستمر به عنوان زبان ادبی در پهنهای وسیع شامل غرب آسیا، قفقاز، آسیای مرکزی و جنوب آسیا به کار رفته است. فارسی ادبی معاصر، ریشه در همان زبانی دارد که فردوسی، شاعر حماسهسرای ایران، بدان سخن میگفت؛ اگرچه امروزه گونهها و گویشهای محلی متعددی از آن نشأت گرفته است.
برای قرنها، نخبگان فکری و فرهنگی از تنگه بسفر تا خلیج بنگال، با زبان فارسی آشنایی داشتند. فارسی، از بالکان تا دکن، در دورهای زبان فرهنگ (به ویژه شعر) و زبان میانجی به شمار میرفت. حتی تا قرن هجدهم، فارسی زبان ادبی اشراف گرجستان بود. این زبان، پس از عربی، دومین زبان مهم در انتقال فرهنگ اسلامی محسوب میشود و در عرفان نیز جایگاهی ویژه دارد.