عجب که بند شود تا به پشت گاو زمین نعوذباله اگر پا فرو رود به خلاب
عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد سر زنجیر گیرد و ز در عقلم درون آرد
نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر تو میخرامی و من رشک بر زمین دارم
این همی گفت و ذبالهٔ نور پاک از لبش میشد پیاپی بر سماک
چو اندر ذباله شهنشه رسید زکوفه یکی مرد از ره رسید
ورنه نعوذباله فردا این باغ و کاخ و سرو و سمن نیست