تمزیق

لغت نامه دهخدا

تمزیق. [ ت َ ] ( ع مص ) دریدن. ( زوزنی ) درانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخت دریدن. ( آنندراج ). جامه پاره کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): پیغمبر ( ص ) گفت: مزق اﷲ ملکه کما مزق کتابی؛ یعنی، خدای ملک او را براندازد چنانکه نامه من پاره کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 106 ). || پراکنده کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). مزقهم اﷲ کل ممزق، ای فرقهم فی کل وجه من البلاد. ( اقرب الموارد ). || گذشتن اثرچیزی. مزق ملکه؛ ای ذهب اثره. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] (مص م. ) پاره کردن، دریدن جامه.

فرهنگ عمید

دریدن و پاره کردن جامه یا پارچه.

فرهنگ فارسی

دریدن. سخت دریدن

ویکی واژه

پاره کردن، دریدن جامه.

جمله سازی با تمزیق

💡 وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی منکرین للبعث متعجّبین منه: هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی‌ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ یعنون محمدا (ص) إِذا مُزِّقْتُمْ قطّعتم و فرّقتم کُلَّ مُمَزَّقٍ ای کلّ تمزیق و صرتم رفاتا و ترابا إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت.

💡 ای فی کلّ امر وافق طاعة اللَّه و فی کلّ امر فیه رشدهنّ. قال سعید بن المسیّب و الکلبی و عبد الرحمن بن زید: هو النهی عن النوح و الدعاء بالویل و تمزیق الثوب و نتف الشعر و حمش الوجه و ان لا تحدث المرأة الرجال الّا ذا محرم و لا تخلو برجل عیر ذی محرم و لا تسافر الّا مع ذی محرم.

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ضمیمه یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
شهرت یعنی چه؟
شهرت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز