انداختنی

لغت نامه دهخدا

انداختنی. [ اَ ت َ ] ( ص لیاقت ) نابکار. آخال. آشغال. سقط. خراش. افکندنی. ( یادداشت مؤلف ). || کواکب منقضه. ( از فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلب ).

فرهنگ معین

(اَ تَ )(ص. )بُنْجُل، جنس نامرغوب.

فرهنگ فارسی

( صفت ) فابل انداختن یا انداختنی و در رفتنی. جنس نامرغوب.

ویکی واژه

بُنْجُل، جنس نامرغوب.

جمله سازی با انداختنی

💡 هر سر که بسودای طلب باختنی نیست در پای سگ کوی تو انداختنی نیست

💡 بر مهرهٔ گل مساز منزل کانداختنی است مهرهٔ گل

💡 «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» شما و این بتان که می‌پرستید جز از اللَّه تعالی، «حَصَبُ جَهَنَّمَ» همه در آتش انداختنی‌اند، «أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ» (۹۸) که همه بآن خواهید رسید.

💡 آن شعر که گفتمت بمن ده کانداختنی نیم ره شعر

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اتی یعنی چه؟
اتی یعنی چه؟
ارکان یعنی چه؟
ارکان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز