اكنون

کلمه اکنون به معنای همین حال یا الان است و به زمان حال اشاره می‌کند. این واژه به لحظه‌ای که در آن قرار داریم، دلالت دارد و نشان‌دهنده وضعیت فعلی زندگی ماست. در واقع، اکنون به ما یادآوری می‌کند که باید از زمان حال بهره‌برداری کنیم و توجه‌مان را به لحظه‌های فعلی معطوف کنیم. این مفهوم به ما کمک می‌کند تا از زندگی‌مان به‌خوبی استفاده کنیم و از فرصت‌هایی که در اختیار داریم، نهایت بهره را ببریم. در دنیای پر از مشغله امروز، اهمیت زندگی در لحظه حال بیشتر از هر زمان دیگری حس می‌شود و اکنون به عنوان یک نقطه عطف در زندگی ما مطرح می‌شود.

لغت نامه دهخدا

اکنون. [ اَ ] ( ق ) الحال و این زمان. ( برهان ). حالا و کنون و الحال و در این وقت و این زمان. ( ناظم الاطباء ). به معنی الحال و این زمان است و ایدر و الحال و فی الحال ودمان و الان و بالفعل و اینک و همینک از مترادفات آن است. ( از آنندراج ). این وقت. ( از انجمن آرا ). تلان. ( منتهی الارب ). این دم. همین زمان. حال. حالا. اینک. نک. نون. کنون. ایدر. ایدون. الحال. فعلاً. بالفعل. نقداً. الساعه. آنفاً. این کلمه گاهی بصورت کنون و گاهی بصورت نون مخفف شود. ( یادداشت مؤلف ):
چون برگ لاله بودمی و اکنون
چون سیب پژمریده بر آونگم.رودکی.هزارآوا به بستان در کند اکنون هزار آوا.رودکی.آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ
بر سبزه باده خوش بود اکنون اگر خوری.رودکی.ساده دل کودکا مترس اکنون
نز یک آسیب خر فکانه کند.ابوالعباس.سوی باغ گل باید اکنون شدن
چه بینیم از بام و از پنجره.بونصر.ما و سر کوی ناوک و سفچ و عصیر
اکنون که درآمد ای نگارین مه تیر.شاکر بخاری.من اکنون شوم سوی خرگاه خویش
یکی بازجویم سر راه خویش.فردوسی.که اکنون نداند کسی نام تو
ز رفتن برآید مگر کام تو.فردوسی.تو اکنون ره خانه دیو گیر
به رنج اندر آور تن و تیغ و تیر.فردوسی.اکنون که طبیب آمد نزدیک به بالینش
بهتر شودش درد و کمتر شودش زاری.منوچهری.گفتم:... این کار را درمان چیست ؟ گفت: جز آن نشناسم که تو اکنون به نزدیک افشین روی. ( تاریخ بیهقی ). تا مقرر گردد که خاندانها یکی بود اکنون از آنچه بود نیکوتر شده است. ( تاریخ بیهقی ). اکنون کارها یکرویه شد و خداوندی کریم و حلیم...بر تخت نشست. ( تاریخ بیهقی ). اکنون گفتگو می کنند و سوار و پیاده بر تعبیه می باشند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 356 ). اکنون حکم مروت آن است که بردن مرا وجهی اندیشید. ( کلیله و دمنه ). ای خاکسار اکنون باری تدبیری اندیش. ( کلیله و دمنه ).
دعاش گفتم و اکنون امید من به خداست
الیه ادعوا برخوانم و الیه اناب.خاقانی.عیار شعر من اکنون عیان تواند شد
که رای روشن آن مهتر است معیارم.خاقانی.

فرهنگ معین

( اَ ) (ق. ) ۱ - این دم. ۲ - بنابراین.

فرهنگ عمید

۱. زمان یا لحظه ای که در آن هستیم.
۲. (قید ) حالا، این زمان، این هنگام.

فرهنگ فارسی

ازقیودزمان، حالا، این زمان، این هنگام، کنون و نون هم گفته شده
۱ - الحال این دم همین زمان حالا فعلا. ۲ - آنگاه. ۳ - بنابراین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال ای چینگ فال ای چینگ