فرهنگ فارسی - صفحه 493
- خرابکار
- خربوزه
- خرش
- خروجی
- خرپشت
- خرکار
- خستن
- خشب
- خشم آلود
- خشمآلود
- خشنود
- خصال
- خصام
- خطاکار
- خطران
- خلاصه کردن
- خلاصی
- خلایق
- خلقان
- خلقت
- خلنده
- خلیع
- خموش
- خمول
- خمیری
- خناس
- خنور
- خنیده
- خواب دیدن
- خواب نما
- خوابیدگی
- خواجه تاش
- خواستاری
- خوانده
- خواهرخوانده
- خواهشگر
- خواهی
- خود پسندی
- خودرای
- خودنما
- خودپسندی
- خوش آیند
- خوش بین
- خوشترین
- خوشنوا
- خوشگوار
- خوشیده
- خون افشان
- خونریزی
- خوگ
- خُش
- خیابانی
- خیالات
- خیده
- خیم
- داخلی
- داد دادن
- دارات
- دارس
- دارنده