فرهنگ معین - صفحه 195
- حقيق
- حلاق
- حوالت
- حیرت زده
- خاراندن
- خاطف
- خالب
- خانوار
- خایف
- خبر
- خدم
- خر کردن
- خراب آباد
- خرامنده
- خرزه
- خرمنگاه
- خشوع
- خصیب
- خطبت
- خطبه
- خفیر
- خلوتی
- خلیه
- خماری
- خماهن
- خنب
- خنزیر
- خواست
- خواسته
- خوالیگر
- خوان یغما
- خودداری
- خودمختار
- خودپرست
- خورند
- خوش گوار
- خوشه چین
- خوشگوار
- خون کردن
- خونبها
- خونگرم
- خونین جگر
- خوگر
- خي
- خُم
- خیره کش
- خیول
- داء
- داخل
- دادرس
- دادگستر
- دادگستری
- دارالغرور
- دارالقرار
- دارالملک
- دارحلقه
- داشت
- داغدیده
- داماد
- دامنگیر