خفیر

لغت نامه دهخدا

خفیر. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) امان داده. || پناه یافته. || بدرقه. نگاهبان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). قلاووز. آن یک تن یا بیشتر که همراه قافله بروند و قافله را بمأمن رسانند. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
سوی بهینه راه طلب کن یکی خفیر.ناصرخسرو.ور کنون سوی کعبه خواهی رفت
ره مخوف است بی خفیر مباش.سنائی.چون خدا فرمود ره را راه من
این خفیر از چیست و آن یک راهزن.مولوی ( مثنوی ).هم خفیر و رهبر مرغان تویی
هم انیس و وحشت هجران تویی.مولوی.

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (ص . ) نگهبان ، حامی .

فرهنگ عمید

نگهبان، محافظ، حامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - راهبر نگهبان. ۲ - حامی پناه دهنده . جمع : خفرائ ( خفرا ) .

ویکی واژه

نگهبان، حامی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم