خفیر. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) امان داده. || پناه یافته. || بدرقه. نگاهبان. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). قلاووز. آن یک تن یا بیشتر که همراه قافله بروند و قافله را بمأمن رسانند. ( یادداشت بخط مؤلف ) : سوی بهینه راه طلب کن یکی خفیر.ناصرخسرو.ور کنون سوی کعبه خواهی رفت ره مخوف است بی خفیر مباش.سنائی.چون خدا فرمود ره را راه من این خفیر از چیست و آن یک راهزن.مولوی ( مثنوی ).هم خفیر و رهبر مرغان تویی هم انیس و وحشت هجران تویی.مولوی.
فرهنگ معین
(خَ ) [ ع . ] (ص . ) نگهبان ، حامی .
فرهنگ عمید
نگهبان، محافظ، حامی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - راهبر نگهبان. ۲ - حامی پناه دهنده . جمع : خفرائ ( خفرا ) .